انتظار 24 ساله یک مادر شهید گمنام فاطمه صغری آبسواران” بهار امسال بعد از 24 سال تصمیم گرفت برای لاله جاویدالاثرش مزاری تدارک ببیند. نام گمنام که میآید فاطمه صغری آبسواران اشک راه گلویش را میبندد، شهیدی که جاویدان شده و تنها نامی از او بر جای مانده است. پس از 24 سال از شهادت دردانهاش، بهار بود که اجازه داد برای “مجید شفیعزاده” مزاری بسازد. این زن، گمنامی فرزندش را باور دارد و به انتظار پایان میدهد؛ اما هنوز اشکها که همدم این سالهای او بود هنوز پایان نیافته است.. * قصه مادران شهدا قصه امروز و دیروز نیست قصه مادران شهدا اما مثل جنگ، قصه امروز و دیروز نیست؛ قصهای است که بعد از جنگ آغاز میشود و هنوز هم بعد از 30 سال ادامه دارد. یکی راهی را آغاز میکند، اما پایانش با او نیست و دیگر همراهانش نیز با او نیستند؛ این قصه جنگ ما بود هزاران مادر و هزاران لحظه انتظار. این قصه نیست میخواهم قصه مجیدش را برایم بگوید، میگوید که سال 65 مجید سرباز ارتش شد، یک ماه بعد از عید 67 سربازیش را تمام کرد، وقتی امام(ره) اعلام کرد که جبههها نیرو نیاز دارد اینها سربازان قدیمی و درجهدار بودند چهار ماه دیگر هم در ارتش ماند، آن دوره را هم تمام کرد بعد رفت مشهد تصفیه حساب کرد و خرداد ماه آمد آمل، گفتم این دفعه دیگر نرو گفت چرا نروم میروم و زود برمیگردم. دیگر نیامد… وی ادامه میدهد: تیرماه در تهران بود بعد آمد خانه و رفت که دیگر نیامد، گمنام شد تا همین امسال منتظرش بودیم که مجید اسیر است و میآید دیگر ناامید شدم دو هفته پیش رفتیم با بنیاد شهید صحبت کردم تا در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم(ع) آمل یک قبری به ما دادند. تعریف میکند که لباسهایش و بلوزش را هنوز دارم، خوب شستم و برایش کفن گرفتیم و در آنجا دفنش کردیم، هفته بعدش یک مجلس خانوادگی برایش گرفتم و انتظارم تمام شد. میپرسم خودتان خواستید به انتظار پایان دهید یا کسی از شما خواست، میگوید: خودم خواستم که برایش مزار بسازنند دیگر نمیخواستم منتظر بمانم، خودم مریضم اگر روزی نباشم از روی فرزندم خجالت میکشم که نتوانستم برایش کاری بکنم میترسم به من بگوید مادر چرا برای من کاری نکردی. از او میخواهم درباره فرزندان دیگر خود بگوید که ادامه میدهد: سه فرزند دارم سال 62 اولین پسرم به سربازی رفت در آن هیاهوی جنگ پدرش هم بیمار شد و هر روز شهدا را میآوردند پدرش از پا افتاد تا اینکه محمد سربازیش تمام شد و مجید تصمیم گرفت به سربازی برود. این مادر شهید بیان میکند: مجید دیپلم که گرفت در بازار ترهبار کار میکرد تا اینکه گفت داداش رفت سربازی و برگشت بگذار من هم بروم، هرچه خدا خواست همان میشود، این هم رفت دو سال را تمام کرد، چهار ماه هم اضافه خدمت کرد وقتی برگشت پاهایش ورم کرده بود از بس که جبهه گرم بود، گفتم رفتی تصفیه حساب کردی حالا دیگر نرو، اما گفت کاری ندارد میروم و برمیگردم. میگوید وقتی میخواست برای آخرین بار برود رسم ما آملیها است که برای مسافرم قطاب و شیرینی گذاشتم تا در منطقه برای دوستانش ببرد، بازهم گفتم نرو؛ گفت خیالت راحت باشد بچهها میخواهند فردا شب دوشنبه برای من جشن بگیرند. تمام تاریخهای رفتن شهیدش به سربازی، اعزام و رفتنش را همه را به جزء جزء میداند، هنوز بعد از 30 سال درست نشانی میدهد: بیستم خرداد بود رفت آن شب توی راه بود شب دوم که رسید به منطقه عینالخوش تنگه ابوغریب و دیگر بازنگشت. به او میگویم برای یافتن پسرت کاری نکردی، میگوید: دوستانش که از آن حمله زنده ماندهاند برایم تعریف کردهاند چون درجهدار بود بعد از اینکه حمله شد به او گفتند تو برو نمان، اما گفته بود در کانال جلوتر رزمندهها خوابیدهاند بروم آنها را بیدار کنم رفت که آنها را صدا کند دیگر خبری از مجید نشد، عدهای هم میگویند با ماشین جیپ درحین عملیات درحال رفتن بودند که ماشین را منفجر میکنند؛ اما از همرزمانش کسی آملی نبود تا او را بشناسد، مجید پلاکش را تحویل داده بود برای همین نشانهای از او نمانده است. هیچ وقت به کسی نگفتم برای من کاری بکند این مادر شهید ادامه میدهد: زمانی هم که اسرا را آوردند و خبری از مجید من نبود همان موقع به بنیاد شهید گفتم که اگر او را شهید میدانید من قبول میکنم گفتند که بگذار ما دستت را ببوسیم ما به خیلیها میگوییم اینها نشانههای فرزندان شما است، اما قبول نمیکنند ولی برای من اینگونه نبود، برای همین در این همه سال من کسی را ناراحت نکردم و آنها برای ما در مراسمش سنگ تمام گذاشتند. به او میگویم از کسی گلایه و انتظاری نداری، قاطعانه جوابم را میدهد: هیچ وقت به کسی نگفتم برای من کاری بکند مگر اینها پسر مرا کشتهاند که از اینها توقعی داشته باشیم، اما خیلیها توقعاتی دارند که نباید اینطور باشد فکر میکنم این سرنوشت فرزند من بود هزاران نفر بودند که گمنام شدند. حالا دیگر اشک تمام چشمان کمسویش را گرفته، اما تعریف میکند که یکی از مادران شهدا همشهری من در روستای نوا بود و به من گفت فاطمه بیا کارت دارم، گفت: برای خودت گریه کن، آنها خودشان قبول کردند که بروند و گفت مبادا چیزی به کسی بگویی، گفتم اصلا حاج خانم چرا چیزی بگویم مگر من چه میخواهم. این مادر شهید ادامه میدهد: بنیاد شهید به من حقوق میدهد الان هم چیز ناقابلی که برای پسرم مجلس گرفتم همان حقوق بود که جمع کرده بودم تا برای خودش خرج کنم، الان هم یک کمی بدهکاری برای من مانده است که از حقوق پسرم پرداخت میکنم، از طرف بنیاد شهید یک بار، پنج روزه به مشهد و یک بار هم کربلای ایران در مناطق عملیاتی رفتیم. از او میخواهم از مجید و جوانیش و رفتارهایش بگوید، صادقانه پاسخ میدهد: بچهها پیش مادرها خیلی عزیز هستند من هم خیلی از او راضی بودم، برادرش که سربازی بود خواهرش نامزد داشت اصرار میکرد جشن خواهرش را نگیریم تا او بیاید. وقتی از مجید و مهربانیش تعریف میکند این بغض است که با صدایش همنوا میشود فاصله میان اشک و نوایش چندان زیاد نیست. از آرزویش هم برای مجید هم میپرسم میگوید: برایش کسی را نشان نکرده بودم دیپلمش را گرفت، داشت کار میکرد که برای همیشه رفت؛ اصلا فکر نمیکردم مجیدم شهید شود. وقتی به من خبر دادند چون یکی از همسنگرانش آملی بود داستانهای زیادی از زنده بودن مجید میگفت، در آن حمله مجید مفقود شده؛ ولی او زنده بود هیچ وقت به من راستش را نگفت که چه بلایی سرش آمده، من به امید اینکه مجید اسیر است 24 سال انتظار کشیدم. وقتی از او میپرسم که دلش نمیخواهد بعد از این همه سال هنوز مردم شهید و شهادت را بشناسند و آن را به خاطر داشته باشند و مادرانی مثل او را فراموش نکنند، با نگاه معصومانهای میگوید: چه بگویم در مراسم مجید بعد از 24 سال همه از من میپرسند چقدر به شما میدهند گفتم من از هیچ کس هم چیزی نخواستم میگویند بنیاد شهید همه چیز میدهند؛ دخترم زود عصبانی میشود وقتی میبیند در برابر این حرفها میلرزم میگوید باید مثل مادر من داغ جوان دیده باشی تا بدانی که نباید دنبال این چیزها رفت. هیچ کس در تنهایی من و گمنامی فرزندم مقصر نیست حالا آرام است و بینهایت صبور، ادامه میدهد: چرا باید از کسی انتظار داشته باشیم هیچ کس در تنهایی من و گمنامی فرزندم مقصر نیست؛ با وجود اینکه بیمارستان و داروهای من را بنیاد شهید پرداخت میکند، اما خیلی وقتها برای گرفتن داروها آنها را با پول خودم میخرم مگر چقدر میخواهند از من بگیرند که من آن را به پای بنیاد شهید حساب کنم. باور نمیکنم که از مردم گلایه کند هرچند خیلی نمیگوید، اما رنجیده است از روزگاری که خون شهیدش و جوانیش را با پول مقایسه میکنند، میگوید: امروز مردم به خاطر پول ما را ناراحت میکنند به ما خانواده شهدا میگویند شما دیگر کم و کاستی ندارید مگر میشود جان یک جوان را با پول و امکانات سنجید. این مادر شهید میگوید: مگر چند خانواده از نسل شهدا باقی مانده که عدهای فکر میکنند همه چیز به ما رسیده؛ مگر چند نفر از خانواده شهدا در دانشگاهها قبول شده یا کار دولتی گرفتهاند که مردم اینگونه حرف میزنند؛ ما آخرین نسل از این داستان هستیم و روزی تمام میشویم. باز انگار سوالی پرسیدم که نباید؛ چون زن دوباره بغض کرد و شور و حرارت صحبت کردنش کم شد، آتشش سرد شد و سکوت کرد. آرام میگوید لباسش و آلبوماش را هنوز دارم و تعدادی از لباسهایش را شستم خشک کردم؛ دخترم و عروسم بدون اینکه من بدانم بردند در مزارش دفن کردند، عکسهای آلبومش را هم خودم برایش وقتی منطقه بود چاپ کردم اما خودش هیچ وقت عکسها را ندید. دیگر صدایش در نمیآید، نوایی از ته گلویش میگوید: لباسهایش را هنوز دارم دودلم که لباسهایش را بیرون بدهم یا نه… نمیدانم میخواهم به این انتظار پایان بدهم یا نه؟ * مادران شهدا ارتباط خاصی را با فرزندانشان دارند باور دارم که مادران شهدا ارتباط خاصی را با فرزندانشان دارند فاطمه صغری هم میگوید مجید را خواب میبیند، اما وقتی خیلی کوچک بود میگوید: وقتی میبینمش از ترس اینکه دوباره برود از خواب میپرم میگویم مجید نرو؛ اما میفهمم که باز خواب دیدم؛ نمیدانم راهی که ما میرویم نیز درست است یا نه، اینها فراموش شدگان نسلی از آفتاب هستند که باید باورشان کنیم؛ بایدی هست که اجازه فراموشی به ذهن مردم را نمیدهد. تاریخ سالها و قرنها وقتی مادرانی چون فاطمه نباشند خواهد گفت که داغ این نسل چه طعمی داشته است و راه این نسل چه پایان خوشی دارد. منبع: سایت صدای شمال |
موضوعات: "فرهنگی" یا "مسابقات"
مدرسه علمیه خاتم الاوصیاء (عجل ا… تعالی فرجه الشریف ) فاضل آباد مراسم وداع با حجاج طلاب خود را برگزار نمود .
آقای امیریان عضو هیئت امنای این مدرسه علمیه در سخنانی بیان داشت : یکی از اعظم ارکان دین مسأله ی حج است . در روایات داریم : خداوند حج را پرچم و نشانه ی دین قرار داده است .
وی افزود : محل تجمع مسلمانان حج است. برای رفتن به حج اموریباید انجام شود . اگرکسی می خواهد حج را بهتر درک کند باید در مکه و مدینه مدام خود را در محضر پیغمبر (ص) احساس کند .
1) نیت فقط برای خدا خالص باشد .
2) قبل از تشرف به حج از گناهان توبه کند .
3) انسان در وقت سفر متذکر عظمت خانه وصاحب خانه شود .
4) سعی کند توشه سفر را از حلال تهیه نماید .
5) در سفراز هر نقصان مالی و اذیت بدنی خرسند و شاداب شودچون یکی ازنشانه های قبولی حج است .
6) خوش خلقی با همسفران .
7) در حج میل و رغبت به اسبابی که باعث خودنمایی می شود نداشته باشد .
در ادامه مراسم دونفر ار حاجیان اعرامی به حج از احساسات خویش که برای اولین بار اعزام می شوند و خانم دیگر از تجربیات سفرهای حج قبلی خویش برای خانم ها سخنانی را بیان نمودند.
حجت الاسلام قاسمی امام جمعه شهر فاضل آباد در جمع طلاب مدرسه علمیه خاتم الاوصیاء (عجل ا… تعالی فرجه الشریف ) فاضل آباد بیان داشت: شخصت زن در اسلام مورد تکریم و احترام است.بیشترین دفاع اسلام از زن، حقوق زن است در صورتی که هیچ جای دیگری اینگونه نبوده است .
برای نمونه، عرب جاهلیت زن را مورد تحقیر قرار می دادند، حق حیات را از او می گرفتند. در سوره نمل آیه 58 آمده که ( عرب جاهلیت زمانیکه دختری متولد می شد می گفتند آیا او را با خواری نگه داریم یا او را زنده به گور نمائیم .)
زمانیکه به پیامبر(ص) خبر دادند خدا به شمادختری عطا فرموده . می فرمایند : دختر یعنی ریحانه : یعنی خداوند به من دسته گلی داده است . »
وی افزود: در تمدن کشورهای غربی، زن به عنوان ابزاری برای تبلیغ کردن کالاهای آنها معرفی شده، ولی از نظر اسلام و قرآن، زن و مرد هر دو قابلیت یکسان دارند؛ اما از نظر ساختار جسمانی، برای ادامه زندگی با هم متفاوت هستند .
حجت الاسلام قاسمی رئیس هیأت امنای این مدرسه اظهار داشت: جهاد علمی اصل مأموریت انبیاء بوده است. علم و تلاش جهاد اکبر است؛ در روایات داریم: جوهر سیاه قلم از خون شهید برتری دارد. البته ذکر این نکته لازم است که باید حرمت استاد را نگه داشت و از همه آنهایی که در عرصه ی علمی و فرهنگی تلاش می کنند تجلیل کنیم؛ روایتی از
پیامبر اکرم (ص) داریم که نشان دهنده اهمیت این موضوع است
پیامبر(ص) فرمود: هر کسی سه پدر دارد :
1- آنهایی که او را به دنیا آورده اند .
2- پدر هر انسان
3- معلم و استاد انسان
خانم حاجی آبادی مدیر مدرسه علمیه خاتم الاوصیاء (عجل ا… تعالی فرجه الشریف ) فاضل آباد طی گفتگویی بیان داشت: این مدرسه اردویی ، زیارتی و سیاحتی به مشهد مقدس را به مدت 4 روز با هدف تقویت روحیه طلاب و ایجاد آمادگی بیشتر قبل از امتحانات برگزار نمود.
وی افزود: از برنامه های انجام شده در این اردو می توان به :
- ختم کامل قران کریم توسط طلاب .
- برنامه دعا، زیارت عاشورا به صورت دسته جمعی توسط آنها .
- برنامه زیارت امام زادگان یاسر و ناصر (علیهم السلام ) از فرزندان موسی بن جعفر (علیهم السلام ).
- زیارت خواجه ابا صلت .
- زیارت خواجه مراد .
- برنامه مداحی و سخنرانی در دارالهدایه حرم مطهر امام هشتم (علیهم السلام ). و ختم صلواتی اشاره کرد .
لازم به ذکر است که این اردو با حضور 80 نفر از طلاب و همراهان آنان انجام گرفت .
خانم موسوی از اساتید حوزه علمیه قم در مراسمی که با حضور کلیه طلاب سطح دو و سه مدرسه علمیه الزهراء (س) و عموم بانوان در تالار فخرالدین اسعد گرگانی به میزبانی مدرسه علمیه الزهراء گرگان برگزار گردید به بحث پیرامون موضوع « راهکارهای حفظ خانواده در سیره فاطمی »پرداخت .
وی بیان داشت: مدیر و سرپرست خانواده که خانواده ای را تحت تدبیر خود قرار می دهد، دو گونه می تواند خانواده را اداره کند، یکی با تکیه و اعتماد به دارایی خود یعنی فهم و عقل خود، و دوم با نگاه به اول و توجه به آخر، زندگی را سرپرستی و اداره می کند و این نگاه دوم ، نگاهی است که در سیره فاطمی قابل ملاحظه است.
وی افزود: همه انسانها طبیعتاً به دنبال سعادت و رستگاری و موفقیت بوده و از نقض و کاستی متنفر هستند. اگر انسان با تکیه و اعتماد بر عقل و خرد شخصی خود بخواهد به سوی کمال حرکت کند چه بسا به همانی که می خواهد نرسد، به اصطلاح از این مانده و از آن رانده. اما اگر در اداره زندگی با نگاه به اول و آخر ، زندگی را سرپرستی کند، به این معنا که تحت تدبیر یک مدبرالامور، یک مقدرالامور و مسبب الاسبابی قرار گرفته ، لذا تمام زندگی او دارای حساب و کتاب و آخر و جزا و پاداش است.در این نگاه دوم سعادت و کمال و موفقیت هم تعریف شده و هم تضمین گردیده است. بر مدبران، والیان و سرپرستان امور خانواده لازم است که هم خود به این معرفت برسند و هم به دیگران انتقال دهند که این عالَم ، آسایشگاه نیست ، آزمایشگاه است.
وی تصریح کرد: سعادت و رستگاری با مظاهر این عالَمی قابل تعریف و توجیه نیست. زندگی که هم سعادت آن تعریف شده باشد و هم سعادت در آن تضمین گردیده باشد فقط و فقط در سایه زندگی در سیره فاطمی است. تنها راه و رمز بقاء، اقتداء به اولیاء الله است و در بین اولیاء آنکه نقش محوری دارد حضرت زهراست. نقش محوری به این معنا که خانواده متشکل از ارکان و افراد است و بین دو رکن خانواده که زن و مرد باشند ، رکن رکین و رکن محوری ، زن بشمار می آید ، شاهد براین ادعا، لقب ام ابیها، حدیث شریف کساء و حدیث قدسی خداوند خطاب به پیغمبر(ص) و حضرت علی (ع) که می فرمایند: لولا فاطمه لما خلقتکما.
موسوی در ادامه اعلام داشت: برخی خرده می گیرند بر اینکه اگر زن و مرد، در مقام انسانیت همطراز هستند، پس چرا از بین انبیاء ، 124 هزار پیغمبر ، همه مردان بودند و بین اینها هیچ زنی نبود؛ اگر توجه داشته باشند به نقش اصلی امور خانواده به آن تعبیر امام راحل(رحمه الله) که فرمودند: ( از دامن زن مرد به معراج می رود) تا این رکن رکین خانواده ، معراج رو را نپروراند، پیغمبری بوجود نمی آید. بنابراین زندگی که اینگونه اداره شود با توجه به اینکه با حساب و نظم دقیق تمام مشی انسان در زندگی،گفتارخود، کردار و حتی نیات او، تاثیر تربیتی و عملی دارد ، کأَنه صاحب چنین اید ه ای از مبدا فیاض ،کسب انرژی می کند و با این انرژی ،خانواده را تغذیه می کند.برای تربیت نسل ، گرچه عوامل و علل متعددی نقش دارند اما قوی ترین و مهمترین عامل، فراهم آوردن محیط مناسب تربیتی است.پدر و مادر یک اسوه عینی و عملی هستند.اگر در بین اسماء الهی برای خالقیت حق تعالی به دنبال مظهری باشید زن مظهر خالقیت حق تعالی است.
وی در پایان ضمن اشاره به این مسئله که امروزه بیماری رایج ما ، افسردگی و استرس های روحی و روانی است و علت عمده آن، عدم شناخت سعادت برگرفته از سیره فاطمی است، بر لزوم انتخاب و شناخت الگوی عینی و عملی و بکارگیری آن در زندگی تاکید نمودند.