انفاق بی منّت
وقتی که فصل میوه می شد و خرماها می رسید دستور می داد که بخشی از دیوار باغ را خراب کنند و شکافی ایجاد نمایند تا مردم بتوانند از آنجا وارد شوند و از میوه باغ بخورند… و نیز دستور می داد برای همسایگان باغ، پیر مردان کودکان و بیماران و زنان که نمی توانستند به باغ بیایند، برای هر نفرشان به اندازه یک مشت پر خرما ببرند. [6]
برآورده کردن حاجت نیازمندان
امام در رابطه با خود چنین می گوید: گاهی شخص نیازمندی حاجت خود را پیش من می آورد و من با سرعت تمام آن را انجام می دهم که مبادا زمینه از بین برود و او خود بخود از من بی نیاز گردد. [7]
کمک مالی
مفضل بن قیس گفت: خدمت حضرت صادق علیه السّلام رسیدم و از اوضاع خود شكایت كردم و تقاضاى دعا نمودم. فرمود كنیز! آن كیسه را كه ابو جعفر داده بیاور و كیسه را آورد فرمود: در این كیسه چهار صد دینار است صرف در احتیاج خود بنما.
عرض كردم بخدا قسم نظرم این نبود تقاضاى دعا داشتم! فرمود:از دعا فراموش نخواهم كرد ولى به مردم وضع خود را نگوكه پیش آنها سبك می شوى] 8]
حضرت صادق (ع) می فرمایند: سعى كنید سجدهها و ركوع را طولانى نمائید؛ زیرا وقتى یكى از شما ركوع طولانى دارد، شیطان از پشت سر او فریاد میزند
واى بر من اینها اطاعت كردند من معصیت و اینها سجده نمودند من مخالفت كردم.
اطعام فقرا
هشام بن سالم گفت: هر وقت تاریكى شب همه جا را مىگرفت و مقدارى از شب می گذشت حضرت صادق علیه السّلام انبانهایى از نان و گوشت و پول برمی داشت و بر شانه می گرفت می رفت به در خانه مستمندان مدینه بین آنها تقسیم می كرد با اینكه او را نمی شناختند پس از شهادت امام صادق دیگر آن شخص را نیافتند فهمیدند آن جناب امام صادق بوده است. [9]
توجه ویژه به شاکران الهی
مسمع بن عبد الملك گفت: در منا خدمت حضرت صادق علیه السلام مشغول انگور خوردن بودیم گدائى آمد و تقاضا كرد. امام دستور داد یك خوشه انگور به او بدهند. گدا گفت احتیاج به انگور ندارم اگر پول بدهید خوب است امام فرمود خداوند وسعت به تو بدهد گدا رفت باز برگشت گفت همان خوشه انگور را بدهید فرمود برو خدا گشایش دهد به تو و چیزى به او نداد.
گداى دیگرى آمد امام علیه السّلام سه دانه انگور به او داد گدا گرفت و گفت الحمد لله رب العالمین خدائى كه مرا روزى بخشید. امام فرمود: بایست دست مبارك را پر از انگور كرده به او داد باز گفت حمد و سپاس خدائى راست كه به من روزى بخشید باز فرمود بایست.
از غلامش پرسید چقدر پول دارى؟ عرض كرد تقریبا بیست درهم فرمود: به این فقیر بده گدا گفت: خدایا ترا سپاسگزارم! این نعمت از جانب تو است خدائى كه شریكى ندارى. باز امام فرمود: بایست! پیراهن خود را از تن بیرون آورد فرمود: این را بپوش. گدا پوشیده گفت: خدا را شكر می كنم كه مرا پوشانید و لباس به من داد؛ سپس روى به امام كرد و گفت : خداوند به شما جزاى خیر بدهد. جز این دعا چیزى نگفت و برگشت و رفت .
ما با خود این طور خیال كردیم كه اگر آن گدا دعا براى خود حضرت نمی كرد پیوسته به او چیزى می داد چون هر چه حمد و سپاس خدا را می نمود به او مقدارى مىبخشید. [10]
صفحات: 1· 2