نوزدهم محرم؛ حرکت کاروان کربلا به سوی شام
نوزدهم ماه محرم سال61 هجری قمری، کاروان اسرای کربلا را به سمت شام حرکت دادند.
بر اثر تبلیغات معاویه در دوران حکومتش و پس از آن، مردم شهر شام، اهل بیتی غیر از معاویه و خانوادهاش برای پیامبر اسلام (ص) نمیشناختند. بسیاری از آنچه که از مصائب امام سجاد (ع)، حضرت زینب (س) و کاروان اسرا گفته شده، در این شهر رخ میدهد.
در این روز اهل بیت امام حسین (ع) را از کوفه به سوی شام حرکت دادند؛ زنهایی که غیر از خاندان بنی هاشم و از خانواده یاران امام حسین (ع) بوده و در کربلا اسیر شده بودند، با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد “ابن زیاد” از بند اسارت خلاص شدند و فقط زنهای هاشمی برای اسارت به شام برده شدند. (1)
روز بیستم ماه محرّم الحرام :
دفن بدن” جون"در کربلا
بعد از ده روز از واقعه عاشورا، جمعی از بنی اسد بدن شریف “جون” غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند، در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.(2)
“جون” کسی بود که امیر المؤمنین (علیه السلام) او را به 150دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر، به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین (علیه السلام) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی (علیه السلام) و سپس به خدمت امام حسین (علیه السلام) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت، او خدمت امام حسین علیه السلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.حضرت فرمودند :در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
“جون” خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید، من کاسه لیس شما بودم ،حالا که به بلا گرفتار هستید، شما را رها کنم؟
“جون” با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! لذا عرضه داشت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است؛ یا ابا عبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم؛ نه آقای من، از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.جون می گفت وگریه می کرد به حدی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جون پیرمردی90 ساله بود، ولی بچه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد،که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.او جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت “جون” کشید و فرمود:” الهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السلام. بارالها رویش را سپید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام محشورش نما.
از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند، صورتش منور و بویش معطر بود. (3)
منابع:
1. تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما؛
2. منتخب التواریخ :ص311؛
3. وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام ص1387؛
موضوعات: "مناسبتها" یا "مذهبی" یا "ملی" یا "انتخابات"
عمر بن سعد يك روز بعد از ورود امام به كربلا يعني روز سوم محرم با چهار هزار سپاه از اهالي كوفه وارد كربلا شد. برخي نوشتهاند كه قوم بنو زهره نزد عمر بن سعد آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند میدهیم كه از اين كار (مقابله با امام حسين (ع)) درگذر و تو داوطلب جنگ با حسين مشو، زيرا اين باعث دشمني ميان ما و بنيهاشم ميشود. عمر بن سعد نزد عبيدالله رفت و استعفا كرد، ولي عبيدالله استعفاي او را نپذيرفت و او تسليم شد.
برخي از تاريخ نويسان نوشتهاند، عمر بن سعد دو پسر داشت؛ يكي به نام حفص كه پدر را تشويق و ترغيب به رفتن ميكرد تا با امام (ع) مقاتله كند، ولي فرزند ديگرش او را بهشدت از اقدام به چنين كاري بر حذر ميداشت و سرانجام حفص نيز با پدرش راهي كربلا شد.
سان بن فائد ميگويد: من نزد عبيدالله بودم كه نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنين آمده بود، چون من با سپاهيانم در برابر حسين و يارانش پياده شدم، قاصدي نزد او فرستاده و از علت آمدنش جويا شوم. او در جواب گفت: اهالي اين شهر براي من نامه نوشته و نمايندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت كردهاند.
عبيدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند، گفت: اکنونکه در چنگ ما گرفتارشده، اميد نجات دارد! ولي حالا وقت فرار نيست.
عبيدالله به عمر بن سعد نوشت: نامه تو رسيد و از مضمون آن اطلاع يافتم، از حسين بن علي بخواه تا او و تمام يارانش با يزيد بيعت كنند، اگر چنين نكرد ما نظر خود را خواهيم نوشت!
چون اين نامه به دست عمر بن سعد رسيد، گفت: ميپندارم كه عبيدالله بن زياد خواهان عافيت و صلح نيست؛ عمر بن سعد، نامه عبيدالله بن زياد را به اطلاع امام حسين نرساند، زيرا ميدانست كه آن حضرت با يزيد هرگز بيعت نخواهد كرد.
عبيدالله بن زياد پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، انديشه اعزام سپاهي انبوه را در سر ميپروراند و بعضي نوشتهاند كه مردم كوفه جنگ كردن با امام حسين (ع) را ناخوش ميداشتند و هر كس را به جنگ آن حضرت روانه ميكردند، بازميگشت. عبيدالله بن زياد شخصي را به نام سويد بن عبدالرحمان فرمان داد تا در اين مسئله (فرار از جنگ) تحقيق كند و متخلفان را نزد او برد. او يك نفر شامي را كه براي انجام امر مهمي از لشکرگاه به كوفه آمده بود، گرفته و نزد عبيدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامي را از تنش جدا نمايند، تا كسي جرئت سرپيچي از دستورات او را نكند!
عبيدالله شخصاً از كوفه به طرف نخيله حركت كرد و كسي را نزد حصين بن تميم كه به قادسيه رفته بود، فرستاد. او به همراه چهار هزار نفر كه با او بودند به نخيله آمد، سپس كثر بن شهاب حارثي، محمد بن اشعث، قعقاع بن سويد و اسماء بن خارجه را طلب كرد و گفت: در شهر كوفه گردش كنيد و مردم را به طاعت و فرمان برداي از يزيد و من فرمان دهيد و آنان را از نافرماني و برپا كردن فتنه بر حذر داريد و آنان را به لشکرگاه فراخوانید. پس آن چهار نفر طبق دستور عمل كردند و سه نفر از آنها به نخليه نزد عبيدالله بازگشتند و كثير بن شهاب در كوفه ماند و در ميان كوچهها و گذرگاهها ميگشت و مردم را به پيوستن به لشكر عبيدالله تشويق ميكرد و آنان را از ياري امام حسين (ع) بر حذر ميداشت.
عبيدالله گروهي سواره را بين خود و عمر بن سعد قرار داد كه هنگام نياز از وجود آنها استفاده شود و هنگامیکه او در لشکرگاه نخيله بود، شخصي به نام عمار بن ابي سلمه تصميم گرفت كه او را ترور كند، ولي موفق نشد و بهطرف كربلا حركت كرد و به امام ملحق و شهيد شد.
*در زندگی حسینبنعلی علیهالسّلام، یک نقطهی برجسته، مثل قلهای که همهی دامنهها را تحتالشعاع خود قرار میدهد، وجود دارد و آن عاشورا است.
* تحقیقاً یکی از مهمترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه شیعه، برخوردار از خاطره عاشوراست.
* یکی از بزرگترین نعمتها، نعمت خاطره و یاد حسینبنعلی علیهالسّلام، یعنی نعمت مجالس عزا، نعمت محرّم ونعمت عاشورا برای جامعه شیعیِ ماست.
* قدر مجالس عزاداری را بدانند، از این مجالس استفاده کنند و روحاً و قلباً این مجالس را وسیلهای برای ایجاد ارتباط و اتّصالِ هرچه محکمتر میان خودشان و حسینبنعلی علیهالسّلام، خاندان پیغمبر و روح اسلام و قرآن قرار دهند.
* در ماه محرم، معارف حسینی و معارف علوی را که همان معارف قرآنی و اسلامی اصیل و صحیح است، برای مردم بیان کنید.
* اگر برای ذکر مصیبت، کتاب «نَفَس المهمومِ» مرحوم «محدّث قمی» را باز کنید و از رو بخوانید، برای مستمع گریهآور است و همان عواطفِ جوشان را بهوجود میآورد. چه لزومی دارد که ما به خیال خودمان، برای مجلسآرایی کاری کنیم که اصل مجلس عزا از فلسفه واقعیاش دور بماند؟!
* وقتی شعر را میخوانیم، به فکر باشیم که از این شعر ما، ایمان مخاطبان ما زیاد شود. پس، هر شعری را نمی خوانیم؛ هرجور خواندنی را انتخاب نمیکنیم؛ جوری میخوانیم که لفظ و معنا و آهنگ، مجموعاً اثرگذار باشد. در چه؟ در افزایش ایمان مخاطب.
* برخی کارهاست که پرداختن به آنها، مردم را به خدا و دین نزدیک میکند. یکی از آن کارها، همین عزاداریهای سنّتی است که باعث تقرّبِ بیشترِ مردم به دین میشود. این که امام فرمودند «عزاداری سنّتی بکنید» به خاطر همین تقریب است. در مجالس عزاداری نشستن، روضه خواندن، گریه کردن، به سروسینه زدن و مواکب عزا و دستههای عزاداری به راه انداختن، از اموری است که عواطف عمومی را نسبت به خاندان پیغمبر، پرجوش میکند و بسیار خوب است.
* من حقیقتاً هر چه فکر کردم، دیدم نمیتوانم این مطلب - قمهزدن - را که قطعاً یک خلاف و یک بدعت است، به اطّلاع مردم عزیزمان نرسانم. این کار را نکنند. بنده راضی نیستم. اگر کسی تظاهر به این معنا کند که بخواهد قمه بزند، من قلباً از او ناراضیام.
* لازم است از همه برادران و خواهرانی که در سراسر کشور، در ایّام عزاداری، با اقامه عزا و به راه انداختن مراسم عزاداری، بخصوص با اقامه نماز جماعت در ظهر عاشورا و با عرض ارادت به خاندان پیامبر، این روزها را بزرگ داشتند سپاسگزاری کنم.
صفحات: 1· 2
کشتار مسلمانان در میانمار در چند سال گذشته اخیر معلول دلایل و بسترهای مختلفی از قبیل اسلام هراسی جهانی، ریشه های نژادپرستی در میانمار، نقص و نقض حقوق شهروندی و نسل کشی این ملت مظلوم مسلمان در سایه سکوت سنگین غرب و شرق است.
میانمار در آسیای جنوب شرقی قرار داشته و از شمال شرقی با چین، از شرق با لائوس، از جنوب شرقی با تایلند، از غرب با بنگلادش و از شمال غربی با هند مرز مشترک دارد و از جنوب غربی با خلیج بنگال و از جنوب با دریای آندامان محصور است. در سال ۱۹۸۲ قانون حقوق شهروندی به تصویب رسید که به واسطه این قانون از میان ۱۴۴ اقلیت موجود در میانمار ۱۳۵ اقلیت حق شهروندی دریافت کردند و ۹ دسته از اقوام اقلیت از حق شهروندی محروم شدند که بزرگترین این اقلیتها، قوم روهینگیا است. مردم روهینگیا در استان راخین میانمار، مسلمانان سنی مذهب هستند، اکثریت مسلمانان روهینگیا در استان راخین واقع در غرب میانمار زندگی می کنند و اکثریت جمعیت بودایی میانمار احساس چندان خوبی به اقلیت چهار درصدی مسلمان آن ندارند.
برخی از ظلمها و ستمهایی که در حق مسلمانان میانماری روا داشته میشود:
بیشتر جمعیت یک میلیون و صد هزار نفری روهینگیا از حق شهروندی میانمار محرومند و در شرایطی مشابه با آپارتاید و در کمپهای پناهندگان در نزدیکی مرز بنگلادش زندگی میکنند. رژیم میانمار از صدور کارت هویت برای مسلمانان امتناع میکند و به همین خاطر این مردم نمیتوانند در داخل کشور تردد کنند. دولت میانمار به مسلمانان روهینگیا اجازه سفرنمی دهد و اگر آنها بخواهند از یک روستا به روستای دیگر بروند باید مبلغی را به عنوان مالیات به دولت بپردازندتحصیل در دانشگاهها برای مسلمانان ممنوع است.
مسلمانان نمیتوانند در ادارات دولتی استخدام شوند؛مسلمانان بدون کسب مجوز نمیتوانند ازدواج کنند و برای گرفتن این مجوز هم باید مالیات بدهند و پس از ازدواج نیز نمیتوانند بیش از دو فرزند داشته باشند؛خانوادههای مسلمانان میانمار مجبور هستند تا در هر سال یک عکس خانوادگی را که شامل تمامی اعضای خانواده آنها باشد به دولت تحویل بدهند و در صورتی که نوزاد جدیدی در خانواده آنها متولد شده و یا یکی از اعضای خانواده آنها درگذشته باشد باید مبلغی را به عنوان مالیات به دولت بپردازند.
آنها اغلب برای کار اجباری برده میشوند و از آنها به زور اخاذی میشود؛مسلمانان روهینگیا اجازه تعمیر و نوسازی مساجد و یا مدارس خود را بدون مجوز دولت ندارند و هر کسی که اقدام به نوسازی این بناها کند زندانی میشوداگر مسلمانی در میانمار قصد دایر کردن فروشگاهی را داشته باشد باید با یک بودائی شریک شود. فرد بودائی در این شرکات هیچ سهمی را نمیپردازد اما از سود حاصل از این فروشگاه بهرهمند میشود.