بنگاه دروغ پراكني بي بي سي فارسي در پوشش اخبار مذاكرات 1+5 نام دبير شوراي عالي امنيت ملي كشورمان را به جاي سعيد جليلي ، جليل سعيدي ثبت كرد.
موضوعات: "فرهنگی" یا "مسابقات"
آیت الله نورمفیدی نماینده ولی فقیه در استان گلستان در جمع طلاب سطح دو و سه و کارکنان و اساتید مدرسه علمیه الزهراء(س) گرگان با اشاره به دعای تحویل سال بیان داشت: آنچه در این دعا مورد توجه می باشد اهمیت این مسئله است که در شرایطی که همه چیز در طبیعت به اذن خدا متحول می شود، از خداوند می خواهیم که حال ما را متحول کند.در حقیقت این دعا نشانه توجه به روح و دل به عنوان ظرفیت حقیقی آدمی است.
وی افزود: در زندگی چیزهای زیادی وجود دارد که متعلق به خود فرد است مانند مال ، ثروت ، فرزند و …..که از همه اینها مراقبت و محافظت می نماییم و وقتی آنها را از دست می دهیم آرامش از ما سلب می شود. در کنار مراقبت و محافظت این موارد ، مهمترین مساله توجه و مراقبت از روح آدمی است. مراقبت بدین معناست که حواسمان باشد گناه و معصیتی در خانه دل ما وارد نشود، چرا که طبق روایات بسیار، وقتی گناه وارد دل و روح آدمی می شود دل را زیر و رو می کند و باعث ویرانی آن می شود همچون بنایی که هر چه خشت آن بیشتر باشد دوامش بیشتر خواهد بود.
وی تصریح کرد: در امور عبادی باید مراقب باشیم آیا این عبادت عامل قرب ما به خدا می شود یا خیر؟ انسان نسبت به آنچه به خودش مربوط می شود همچون مال و ثروت و فرزند و ….مواظبت دارد.آیا سزاوار است آدمی از حال خود و درون خود غافل باشد ، وقتی میزان سنجش آدمی، روح و دل اوست.
موسس مدرسه الزهرا(س) گرگان در ادامه اعلام داشت: وقتی به دعای ائمه(علیهم السلام) مراجعه می کنیم می بینیم که مراقبت عجیبی داشتند. با رجوع به مناجات خمسه عشر و دیگر ادعیه ماثوره این مراقبت فهمیده می شود، از جمله فرازهایی از مناجات خمسه عشر که در آن از خدا طلب آمرزش می کنند که با توجه به فرازهای دیگر فهمیده خواهد شد.
آیت الله نورمفیدی گفت: آمرزش خواستن ائمه(علیهم السلام) به خاطر گناه و معصیت نبوده، چرا که آنان اهل گناه نبودند؛ بلکه از هر لذتی که در دنیا چشیده اند ولو مباح که توام با ذکر و یاد خدا نباشد؛ و هر راحتی که دیده اند اما با انس خداوند همراه نبوده و هر خوشحالی که خالی از قرب خداوند بوده و هر کاری که مبادرت به انجام آن نموده ولی طاعت پروردگار در آن نباشد ، از اینها طلب آمرزش و مغفرت می نمودند.در نهایت عظمت، مراقبت داشتند و این نشانگر اهمیت بر این امر است همچنانکه بسیاری از علماء و دانشمندان بر این مسئله اهتمام وافر داشتند؛ از جمله محقق میرداماد که می فرمودند: من 40 سال است که کار مباح انجام ندادم . آنچه انجام دادم یا واجب بوده یا مستحب.
وی در پایان در جمع بندی مباحث خود خاطر نشان کرد: دعای “حَوّل حالنا الی اَحسَنِ الحال “به ما این را می گوید که مراقب حالمان باشیم. مرگ فاصله ای با ما ندارد در چند قدمی ماست. باید توجه کنیم در عبادات آیا ادب حضور رعایت می شود و آیا احساس حضور می کنیم ؟ باید توجه کرد سرمایه عمر ما در حال گذر است سعی کنیم در ازای از دست دادن این سرمایه ، سرمایه ارزشمندتری را بدست آوریم.
به مناسبت سالگرد عروج شهید” رضا چراغی” فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله
شهید همت درباره لحظه عروج شهید چراغی اینگونه روایت میکند: چند ساعت بعد از رفتن برادر چراغی به خط با بیسیم او را صدا زدم؛ چند بار گفتم «رضا، رضا، همت… رضا، رضا، همت» ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت «حاجی جان دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا!».
حاج آقا باید برقصه !!!
چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یكی از دانشگاههای بزرگ كشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند… آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند كه هیچ كدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم كه دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.
اخلاقشان را هم كه نپرس… حتی اجازه یك كلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند و مسخره میكردند و آوازهای آنچنانی بود كه…
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد كه نشد؛ یعنی نگذاشتند كه بشود…
دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهكار خاطره و روایت نیست كه نیست!
باید از راه دیگری وارد میشدم… ناگهان فكری به ذهنم رسید… اما… سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد…
سپردم به خودشان و شروع كردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند و گفتند: اِاِاِ … حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟
گفتم: من شما را به یكی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا كردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل كنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه كنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.
گفتند: با همین چفیهای كه به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میكنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوكه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره كار را به آنها سپردم و قبول كردم.
دوباره همهشون زدند زیر خنده كه چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و…
در طول مسیر هم از جلفبازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم كه نكند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نكند مجبور شوم…! دائم در ذكر و توسل بودم و از شهدا كمك میخواستم…
میدانستم در اثر یك حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آنها بیحفاظ است…
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میكنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه كه رسیدیم، همهشان را جمع كردم و راه افتادیم … اما آنها كه دستبردار نبودند! حتی یك لحظه هم از شوخیهای جلف و سبك و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میكردند.
كنار قبور مطهر شهدای طلائیه كه رسیدیم، یك نفر از بین جمعیت گفت: پس كو این معجزه حاج آقا! ما كه اینجا جز خاك و چند تا سنگ قبر چیز دیگهای نمیبینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع كردند: حاج آقا باید برقصه…
برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یكی از بچهها خواستم یك لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و…
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…عطری كه هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود! همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری كه طلائیه را پر كرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد…
همهشان روی خاك افتادند و غرق اشك شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند … شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه كردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند كنم. قصد كرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با كلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاك دنیا بلند كردم …
به اتوبوس كه رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل كردم، حالا نوبت شماست، كه دیدم روسریها كاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میكند.
هنوز بیقرار بودند… چند دقیقهای گذشت… همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میكردند…
پرسیدم: به كجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.
سال بعد كه برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها كردهاند و به جامعهالزهرای قم رفتهاند … آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند …”
منبع: سایت عماریون
حجه الاسلام باقر حسینی کارشناس ارشد شیعه شناسی طی نشستی با عنوان “پاسخ به شبهات” در مدرسه الزهرا(س) بابل بیان داشت: سنی ها شبهه وارد می کنند که چرا باید خلافت و امامت در قریشیان باشد. باید خلافت در بنی ساعده (سنی ها) و امامت در قریشیان باشد.
وی افزود: به چند علت بیان می نماییم که خلافت و امامت باید در یک فرد باشد؛ اول اینکه امام تنها عامل تربیت معنوی انسان هاست: روزانه 10هزار صفحه به اطلاعات و شناخت پزشکی انسان اضافه می گردد، اگر جسم آنقدر پیچیده است که روزی 10هزار صفحه به شناخت ما اضافه می شود، پس بعد معنوی و روحی انسان چه می شود؟ کسی باید با بعد معنوی و روحی انسان آشنا باشد تا آن را کشف نماید و آن جز امام کسی دیگر نیست. و تنها امامان هستند که می توانند انسان را به سرمنزل سعادت برسانند.
حسینی تصریح کرد: خداوند معجزه و امامت را به دست کسی می سپارد که خودش فساد اخلاقی نداشته باشد، تا دچار نقض غرض نشود. خداوند کاری را که خلاف حکمت باشد انجام نمی دهد. همچنین اسلام دین فطرت پذیر است. لذا معجزه ی قرآن و اسلام را به کسی می دهد که خرد ستیز نباشد.