|فهرست مطالب|جزئیات صاحب وبلاگ اللهم عجل لولیک الفرج |تماس
علی اکبر(ع) الگوی ایمان وادب و شهادت
ارسال شده در 10 تیر 1391 توسط مدیریت استان مازندران در مناسبتها

يکي از بارزترين نمونه هاي کمال و اسوه هاي پاکي و مردانگي، «علي اکبر»، شهيد بزرگ حماسه ي عاشورا و فرزند با فضيلت سيدالشهدا(ع) است. سزاوار است که از رهگذر آشنايي با شخصيت و ويژگي هاي اين جوان برومند و رشيد و باصلابت، از او درس جوان مردي و مقاومت و ايمان و ادب بياموزيم و نسلي را تربيت کنيم که پوياي راه نوراني آن شهيد باشد.

دودمان پاک

حضرت علي اکبر (ع) مولود خانه ي امامت و پرورده ي دامان ولايت و نجابت است. تولد او در روز يازدهم شعبان سال 33 هجري در مدينه بوده است.(1) پدرش حسين بن علي (ع) و مادرش ليلي دختر «ابي مره» بود که از خانداني جليل و با شرافت بود. به دليل اين که او بزرگ ترين پسر سيدالشهدا بود، به علي اکبر مشهور شد. البته بعضي هم امام سجاد(ع) را پسر بزرگ امام حسين (ع) مي دانند.
تربيت شايسته ي امام حسين(ع) سبب شد که علي اکبر به بهترين صفات کمال آراسته شود. عواملي همچون: اصالت خانوادگي، تربيت و وراثت، کسب علم و فضايل از عناصر تشکيل دهنده ي شخصيت هر کس است، در وجود و زندگي او فراهم بود. خلق و خوي او و رفتار و حرکات و ادب و متانتش در حد اعلاي برجستگي و درخشندگي بود. آن گونه که گفته و نوشته اند، رفتارش يادآور حرکات و رفتار پيامبر خدا(ص) بود و همين سبب مي گشت تا در چهره ي او شخصيت پيامبر را مشاهده نمايند و با ديدن او ياد حضرت رسول (ص) را در ذهن ها زنده کنند. علي اکبر، نسخه اي برابر با اصل نسبت به رسول خدا و شاخه اي از آن شجره ي طيبه و ريشه ي پاک بود و وارث همه ي خوبي هاي خاندان عصمت و طهارت به شمار مي رفت.
فضايل

علي اکبر (ع)، از جواني مجموعه اي از خوبي ها و فضيلت ها و نمونه اي روشن از فضايل عترت پاک پيامبر بود. حتي کسي چون معاويه هم که دشمن خاندان عصمت بود، به فضايل او اقرار داشت. روزي در حضور معاويه سخن از اين بود که «رهبري ديني» شايسته ي کيست؟ حاضران گفتند: تو شايسته تريني. ولي خود معاويه گفت: نه، چنين نيست. علي فرزند حسين بن علي(ع) شايسته ترين است، چرا که هم از نسل پيامبر است، هم شجاعت بني هاشم در او جلوه گر است، هم سخاوت بني اميه!…(2 (البته سخاوت بني اميه ادعاي بي اساس است. وقتي از زبان دشمن چنين اعترافي شنيده شود، دوستان چه خواهند گفت؟ اين که معاويه در شام، درباره ي او چنين تعبيراتي را بر زبان جاري مي کند، نشانه ي آن است که آوازه ي کمالات او فراتر از حجاز رفته بود.
رابطه ي سرشار از ادب و احترام علي اکبر (ع) به پدر و علاقه و محبت پدر به فرزند، در همه ي مراحل زندگي اين دو الگوي فضيلت وجود داشت و نهايت و اوج آن، در صحنه ي عاشورا ديده مي شود که به آن اشاره مي کنيم.

در شب عاشورا

براي ياران امام حسين(ع) به ويژه جوانان بني هاشم، شب عاشورا شبي ارجمند و سرنوشت ساز و لحظه ي تجلي عشق و ايمان بود. جوانان هاشمي يکديگر را سفارش مي کردند که فردا بايد با استفاده از اين فرصت طلايي، بزرگ ترين حماسه ي فداکاري را در راه عقيده و حمايت از امام بيافرينند.
علي اکبر از جمله ي کساني بود که اصرار داشت در نبرد فردا و در ميدان حق، پيش تاز باشد. وقتي سيد الشهدا (ع) خطاب به آن جمع دليران مؤمن فرمود: «تاريکي شب شما را فرا گرفته است، بيعتم را از شما برداشتم، از تاريکي شب استفاده کنيد و متفرق شويد و هر کدامتان دست کسي از خاندانم را بگيريد و برويد، اين قوم در پي من هستند و اگر به من دست يابند با کس ديگر کاري ندارند»؛ اين سخنان عکس العمل هاي خاصي را برانگيخت و جوانان و اصحاب، هر کدام با کلامي ابراز وفاداري و استقامت و آمادگي براي شهادت کردند.
اولين سخن را ابوالفضل العباس و علي اکبر بيان کردند و گفتند:
چرا چنين کنيم؟ هرگز مباد که پس از تو زنده بمانيم. سپس جوانان بني هاشم سخناني درمورد ماندن و فداکاري کردن تا مرز شهادت بر زبان آوردند.(3)
ياران و بستگان امام، آن شب تا سحر با شوق شهادت به عبادت و تهجد و آماده سازي خويش براي نبرد فردا مشغول بودند و علي اکبر هم در خدمت پدر و گوش به فرمان بود و براي دميدن خورشيد عاشورا لحظه شماري مي کرد تا از پيش گامان جهاد و شهادت باشد و سخني را که در راه آمدن به کربلا به پدرش گفته بود (اگر ما بر حقيم، پس باکي از

شهادت نداریم)

1- عبدالرزاق المقرم، علي الاکبر، ص 12.
2-مقاتل الطالبيين، ص 31. بعضي هم اين سخن را درباره ي علي بن الحسين امام سجاد (ع) دانسته اند.
3المقرم، علي الاکبر، ص 71.

 

نظر دهید »
جوان ازمنظر آفتاب
ارسال شده در 10 تیر 1391 توسط مدیریت استان مازندران در مناسبتها

 مهمترین نیاز جوانان

راجع به نیازهای جوانها زیاد صحبت می شود؛ من گفته ام، قبل از من هم گفته اند؛ اما می دانید از نظر من مهمترین نیاز جوانان چیست؟
نیاز عمده ی جوانان، هویت است؛ باید هویت و هدف خودش را بشناسد: باید بداند کیست و برای چه می خواهد تلاش و کار کند. دشمن می خواهد هویت جوان ایرانی را از او بگیرد؛ اهداف را از بین ببرد؛ افقها را تیره کند؛ به او بگوید تو یک موجود حقیر و محدود هستی؛ پیش من بیا تا تو را زیر بال بگیرم. معلوم است؛ کشور ثروتمند ایران و منطقه ی بسیار مهم و راهبردی ما و تأثیرات فراوانی که این ملت از همه سو می تواند بگذارد؛ همه از طریق تحقیر شخصیت جوانها، در مشت دشمن می آید. امروز برنامه ی دشمن نسبت به شما جوانها این است؛ خیلی باید بیدار باشید.
کسانی این طور وانمود می کنند که نسلی که دارد روی کار می آید -که اصطلاحا به آن (نسل سوم انقلاب) می گویند- پشت کرده به انقلاب و رویگردان از ارزشهای دینی است؛ یا اگر هم نیست، به طور اجتناب ناپذیری این طور خواهد شد! بنده صددرصد حرف آنها را رد می کنم. نه این که من عوامل فساد برانگیز فرهنگی را نمی بینم یا نمی شناسم یا از آنها خبر ندارم؛ نخیر، بنده از ماهواره، اینترنت، رمانها، فیلمها، آهنگها و حرفهای فاسد کاملاخبر دارم و آنها را دست کم نمی گیرم.
… اما معتقدم نسل کنونی امروز این قدر هم آسیب پذیر و شکننده نیست؛ این را بد فهمیده¬اند.
… امروز جوان ایرانی، آگاه، با معرفت، بصیر، سیاسی و اهل تحلیل است؛ و از همه بالاتر با ایمان است … جوان که پرورش یافته¬ی دوران انقلاب است، از معرفت دینی برخوردار است، ایمانش هم ایمان عمیقی است؛ البته احتیاج دارد که تغذیه¬ی معنوی و فکری دایمی شود. ابزارها و فعالیتها و کارهای فرهنگی باید در اختیار جوان قرار بگیرد. روحانیون خوشفکر و دانشگاهیان مؤمن باید در مقابل ایمان جوانان احساس مسئوولیت کنند.(1)

 

کسب دانش و تعمیق ایمان

شما جوانان در بهار زندگی خود به کسب دانش سرگرمید. اولا این را مهم شمرید و هرچه می توانید از آن برخوردار شوید. ثانیا عمق بخشیدن به ایمان و دست یافتن به معرفت دینی و مجاهدت برای حفظ طهارت و صفای دل نیز در جوانی از همیشه میسرتر است. در این نیز، کوششی در خور، به کار برید.(2)
جوانان عزیز! حضور در صحنه ی پرشور دانش اندوزی که از زیباترین و مبارک ترین فصول دوران جوانی است هنگامی که با مجاهدتهای اسلامی و تلاش در راه گسترش فهم و معرفت درست دینی و سیاسی همراه باشد، یکی از بزرگترین آمیزه-های معنوی برای نسل جوان کشور را پدید می آورد.(3)

جوانان و توطئه ی دشمن

به جوانها عرض می کنم: عزیزان من! دنبال تقلید نباشید؛ برروی آن شیوه و راهی که ذهن و اراده و ایمان شما قوی می شود و اخلاق شما پاک و آراسته می گردد، فکر کنید؛ آنگاه شما عنصری خواهید بود مثل یک ستون؛ سقف مدنیت این کشور و تمدن حقیقی این ملت بر آن قرار می گیرد.
من به شما عرض می کنم، امروز دستگاه های تبلیغاتی فوق مدرن غربی -به خصوص آمریکایی و صهیونیستی- دارند برای ذهنها و فعالیتها و احساسات و اداره¬ی شما طرح عملیات تهیه می کنند؛ خیال نکنید آن ها غافل نشسته اند و این سی میلیون جوان را در کشور ما نمی بینند آن ها این سی میلیون جوان را می بینند، آن ها برای کار و هدف خودشان دارند برنامه ریزی می کنند؛ آن ها برای اخلاق و فکر و عقیده و ایمان جوان ما دارند برنامه ریزی می کنند.
خیلی از حرفهایی که گاهی در فضای مطبوعاتی یا فرهنگی کشورمان زده می شود، تفسیرش این است و با این دید، قابل تحلیل است. آن ها می خواهند نسلی که الگوی جوانان فداکار برجسته ی دنیا شد، به یک نسل بی خاصیت تبدیل شود.
… آن ها می خواهند فرهنگ سازی و الگو سازی کنند؛ آن ها می خواهند جوان ایرانی و نسل نوی ایرانی، یک نسل تحقیر شده ی تو سری خور باشد تا بتوانند روی او سوار شوند و به او دیکته و آن کاری را که می خواهند؛ انجام دهند.(6)

انتخاب راه حقیقی

به نظر من خود شما جوانها بزرگترین مسئوولیت را دارید؛ مسوولیتی که می توانید آن را انجام دهید. عزیزان من! هر جوانی دوست می دارد کشوری که در آن زندگی می کند و خاکی را که از آن روییده، عزیز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همه ی زیباییها و نیکی ها باشد؛ دلش می خواهد جامعه ی متمدنی داشته باشد؛ دلش می خواهد از پیشرفت های علمی و عملی برخوردار باشد؛ این آرزوی هر

جوانی است.
برای این، دو راه در پیش است: یک راه حل واقعی، یک راه حل کاذب و بدلی.
راه واقعی چیست؟ این است که جوان ایرانی تصمیم بگیرد در زمین خود، بذر خود را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگی خود استفاده کند؛ اراده ی خودش را به کار بگیرد؛ برای شخصیت و استقلال خود ارزش قایل شود؛ جامعه ی عاریت نخواهد و دنبال تقلید و عاریه گیری الگوهای بیگانه نباشد.
… راه کاذب چیست؟ راه حل کاذب این است که یک ملت به تغییر ظاهری دل خوش کند و از حرکت عمیق روبرگرداند. یک وقت می بیند آدمی هست که نه معلوماتی دارد، نه سوادی دارد؛ نه تجربه¬ایی نشان داده؛ نه اراده¬ایی دارد؛ نه کاری از او بر می آید؛ لباس و آرایش و شکل خودش را شبیه فلان هنر پیشه یا فلان جوان غربی کرده است، این راه حل کاذب است. آیا شما با این کار متمدن شدید و تحول پیدا کردید؟!(7)

انرژی، امید و ابتکار

من اساسا در بین این خصوصیات مهمی که جوانان دارند، سه خصوصیت را خیلی بارز می بینم، که اگر آنها مشخص بشود و اگر آنها به سمت درستی هدایت بشود، به نظر می آید که می شود به این سؤال شما (چگونه یک جوان می تواند مسیر زندگی را طی کرده و به اهدافش برسد؟) پاسخ داد. آن سه خصوصیت عبارت است از:
1- انرژی 2- امید 3- ابتکار
اینها سه خصوصیت برجسته در جوان است .(8)

دستگیری جوانان در برابر شبهات

امروز جوانهای ما احتیاج دارند به اینکه از لحاظ فکری دستگیری بشوند؛ هم آن کسانی که در حال شبهه اند، هم آن کسانی که شبهه در آنها کارگر شده است و از حیطه ی این اعتقاد صحیح خارج شده اند، هم آن کسانی که جزو معتقدان و متعبدانند؛ که در اینها باید فکر را عمق داد؛ آنها را باید آورد و شبهه را از آنها زدود، اینهایی که هستند بایستی اعتقادشان را عمیق کرد؛ ثبات قدم در آنها بوجود آورد و آنها را مصونیت بخشید.(9)

تقویت ایمان با عمل

آینده ی این انقلاب، آینده ی این نظام و این کشور به برکت اسلام، یک آینده ی بسیار روشن و درخشانی است. کسانی که باید این آینه را شکل بدهند، عمدتا شما جوانها هستید. اولا ایمان اسلامی را با عمل در خودتان تعمیق کنید، که این اساس کار است.
ایمان هم یک چیز کتابی و ذهنی نیست، در عمل، ایمان تقویت پیدا می کند. انسان، خدا را در میدان مجاهدت برای خدا بهتر می بیند. این مجاهدت هم سنگرهای مختلفی دارد، سنگر علم و سازندگی هم از آن جمله است.
با تقوا، با تضرع پیش خدای متعال، با انجام عبادات و با اجتناب از محرومات ایمان را تقویت کنید.(12)

زدودن ایمان و تعهد از ذهن جوانان

امروز تلاش تبلیغی و گسترده¬ای از سوی دشمنان ایران و اسلام به کار می رود تا مایه ی صلی استقلال و سربلندی و پیشرفت کشور را که همان ایمان و تعهد به اصول انقلاب است از ذهن و عمل جوانان بزدایند.
همه در جهان دانسته اند که شکست تاریخی جبهه ی استکبار در مقابل انقلاب اسلامی بیش از همه، از ایمان صادقانه ی جوانان، نشأت گرفته است و دشمن با هزار زبان و هزار وسیله، به تهاجم بر این سنگر استوار دست زده است.(13)

تحصیل، تهذیب و ورزش

اگر در یک جمله ی کوتاه از من بپرسند که شما از جوانان چه می خواهید، خواهم گفت: تحصیل، تهذیب و ورزش. من فکر می کنم که جوانان باید این سه خصوصیت را دنبال کنند. تحصیل اعم از تحقیق و کارهای علمی هم است. چون این نیرو در جوانان هست، بایستی در کار تحصیل خیلی تلاش کنند. هر کاری هم بخواهید بکنید، در دوران جوانی می شود کرد، یعنی در هر سه زمینه -هم زمینه ی علمی، هم در زمینه ی تهذیب نفس، هم در زمینه ی ورزش -باید در دوره ی جوانی کار کنید. البته همه می دانند که در دوره ی پیری، ورزش این قدر تأثیری که در دوره ی جوانی دارد، ندارد. اما غالبا تهذیب نفس را نمی دانند، خیال می کنند انسان باید بماند، پیر که شد، عبادت و تهذیب نفس کند. در حالی که آن وقت تهذیب نفس مشکل است، و گاهی محال است. در دوره ی پیری، تهذیب نفس سخت است، اما در دوره ی شما- در دوره ی جوانی- تهذیب نفس خیلی آسان است. به هر حال جوانان این سه کار را باید جدی بگیرند. (14)

 

نظر دهید »
ماجرای من و پاهای بابا
ارسال شده در 7 تیر 1391 توسط مدیریت استان مازندران در نکات آموزنده

1 نظر »
33 پیامبر خدا در ایران مدفون هستند
ارسال شده در 7 تیر 1391 توسط مدیریت استان مازندران در نکات آموزنده

124 هزار پيامبر از طرف خداوند براي هدايت بشر مبعوث شدند كه در قرآن اسم 25 تن از آن‌ها ذكر شده است. ايران اسلامي كه از قديم و هزاران سال پيش زادگاه تمدن و فرهنگ بوده پذيراي جمعي از اولياء الهي شده و انبياء و پيامبران خدا را در خود جاي داده است.
حميد عسگري مديركل هيات‌هاي امناء بقاع متبركه و موسسات خيريه سازمان اوقاف و امور خيريه گفت: در كشور ايران در 15 استان كشور 33 پيامبر و انبياي الهي مدفون هستند كه به تفكيك هر استان در استان آذربايجان شرقي سه پيامبر، اصفهان و سمنان هر كدام پنج پيامبر، تهران، خراسان رضوي، خراسان شمالي، زنجان، لرستان و مركزي يك پيامبر و استان فارس دو، قزوين چهار، گلستان دو، همدان دو، خوزستان دو و مازندران دو پيامبر الهي مدفون هستند.

وي با بيان اين‌كه «امامزادگان و پيامبران الهي كه در كشور ما حضور دارند شجره‌نامه و نسب‌نامه مشخصي دارند» افزود: به عنوان مثال حضرت قيدار نبي (ع) به عنوان جد سي‌ام حضرت محمد (ص) در تاريخ ذكر شده و در كتاب تاريخ يعقوبي اين‌گونه آمده است كه حضرت اسماعيل 12 پسر داشت كه بزرگ‌ترين آن‌ها حضرت قيدار بوده كه پس از وفات حضرت اسماعيل و دفن او در حجر، قيدار جانشين پدر شد و مردم را به توحيد دعوت كرد.

 اسامي انبياء و پيامبران بزرگوار الهي كه كشور ما ميزبانشان است بر اساس مستندات دريافتي از مديركل هيات‌هاي امناء بقاع متبركه و موسسات خيريه سازمان اوقاف و امور خيريه به ترتيب هراستان و فراواني حضور آن‌ها در شهرها و استان‌هاي مختلف كشور
 به شرح ذیل می باشد:

* استان آذربايجان شرقي:

1- حضرت جرجيس(ع)، شهرستان جلفا، روستاي دره شام ـ گلفرخ، كليد داغي

2- حضرت يونس (ع) شهرستان: مرند

3- ارمياي نبي(ع) شهرستان هريس، بدوستان غربي، روستاي جيغه

* استان اصفهان:

1- حضرت شعيا (ع): شهرستان اصفهان؛ هاتف

2- حضرت يوشع (ع): گلستان شهدا

3- دانيال پيغمبر (ع) شهرستان گلپايگان، گلشهر

4- حضرت صالح (ع) شهرستان گلپايگان، گلشهر

5- حضرت يحيي (ع) شهرستان گلپايگان روستاي قالقان

* استان تهران:

1- حضرت لوط (ع) شهرستان رباط كريم، روستاي پيغمبر

* استان خراسان رضوي:

1- شعيب پيغمبر(ع) شهرستان قوچان، روستاي مزرج

*استان خراسان شمالي:

1- حضرت ايوب (ع) شهرستان بجنورد، روستاي ايوب

*استان زنجان:

1- حضرت قيدار نبي (ع): شهرستان قيدار

* استان سمنان:

1- پيغمبران (سام و لام) (ع) شهرستان سمنان، شمال شرقي سمنان

2- ارميا (ع) شهرستان شاهرود، شهر ميامي، روستاي ارميا

3- حضرت جرجيس (ع) شهرستان شاهرود، بيارجمند، خوارتوران

4- حضرت دانيال (ع) شهرستان شاهرود، شهر ميامي، روستاي سوداغلن

5- دانيال پيغمبر (ع) شهرستان شاهرود، روستاي كالپوش

* استان فارس:

1- شيث پيغمبر (ع)، شهرستان فيروزآباد، روستاي مهكويه سفلي

2- نوح نبي‌الله(ع) شهرستان ممسني، روستاي جاويد حجت‌آباد

* استان قزوين:

1- چهار انبياء(ع)، شهرستان قزوين بخش مركزي، خيابان پيغمبريه

2- ايوب و يوشع (ع)، شهرستان قزوين، بخش رويارالموت، روستاي بالاروچ

3- خضر(ع) شهرستان قزوين، بخش رودبار الموت، روستاي گازرخان

4- سام و جالوت (ع)، شهرستان قزوين، رودبار، روستاي يكاكلايه عليا

* استان گلستان:

1- صالح پيغمبر(ع)، شهرستان گرگان، آق قلا، روستاي آق قنبر

2- حضرت يعقوب (ع) شهرستان گرگان، آق قلا ـ روستاي صحنه عليا

* استان لرستان:

1- داوود پيغمبر(ع)، شهرستان اليگودرز، ازنا، روستاي داوود پيغمبر

* استان مركزي:
1- اشموئيل نبي‌الله (ع)شهرستان ساوه، بخش مركزي روستاي پيغمبر

* استان همدان:

1- حيقوق نبي (ع)، شهرستان تويسركان، حبقوق نبي بلوار حبقوق

2- حجي پيامبر (ع)، شهرستان همدان، بازار فلسطين

* استان خوزستان:

1- بابا حزقيل (ع) شهرستان دزفول، خيابان شريعتي

2- دانيال نبي (ع) شهرستان شوش، خيابان امام خميني

* استان مازندران:

1- ايوب پيغمبر (ع)، شهرستان تنكابن، شهر عباس آباد روستاي پرچور

2- دانيال نبي (ع)، شهرستان تنكابن، سلمانشهر ـ دانيالv

2 نظر »
این یک قصه نیست
ارسال شده در 6 تیر 1391 توسط مدیریت استان مازندران در فرهنگی

 انتظار 24 ساله یک مادر شهید گمنام

فاطمه صغری آب‌سواران” بهار امسال بعد از 24 سال تصمیم گرفت برای لاله‌ جاویدالاثرش مزاری تدارک ببیند.

نام گمنام که می‌آید فاطمه صغری آب‌سواران اشک راه گلویش را می‌بندد، شهیدی که جاویدان شده و تنها نامی از او بر جای مانده است. پس از 24 سال از شهادت دردانه‌اش، بهار بود که اجازه داد برای “مجید شفیع‌زاده” مزاری بسازد.

این زن، گمنامی فرزندش را باور دارد و به انتظار پایان می‌دهد؛ اما هنوز اشک‌ها که همدم این سال‌های او بود هنوز پایان نیافته است.. 

* قصه مادران شهدا قصه امروز و دیروز نیست

قصه مادران شهدا اما مثل جنگ، قصه امروز و دیروز نیست؛ قصه‌ای است که بعد از جنگ آغاز می‌شود و هنوز هم بعد از 30 سال ادامه دارد.

یکی راهی را آغاز می‌کند، اما پایانش با او نیست و دیگر همراهانش نیز با او نیستند؛ این قصه جنگ ما بود هزاران مادر و هزاران لحظه انتظار.

این قصه   نیست

می‌خواهم قصه مجیدش را برایم بگوید، می‌گوید که سال 65 مجید سرباز ارتش شد، یک ماه بعد از عید 67 سربازیش را تمام کرد، وقتی امام(ره) اعلام کرد که جبهه‌ها نیرو نیاز دارد اینها سربازان قدیمی و درجه‌دار بودند چهار ماه دیگر هم در ارتش ماند، آن دوره را هم تمام کرد بعد رفت مشهد تصفیه حساب کرد و خرداد ماه آمد آمل، گفتم این دفعه دیگر نرو گفت چرا نروم می‌روم و زود برمی‌گردم.

  دیگر نیامد…

وی ادامه می‌دهد: تیرماه در تهران بود بعد آمد خانه و رفت که دیگر نیامد، گمنام شد تا همین امسال منتظرش بودیم که مجید اسیر است و می‌آید دیگر ناامید شدم دو هفته پیش رفتیم با بنیاد شهید صحبت کردم تا در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم(ع) آمل یک قبری به ما دادند.

تعریف می‌کند که لباس‌هایش و بلوزش را هنوز دارم، خوب شستم و برایش کفن گرفتیم و در آنجا دفنش کردیم، هفته بعدش یک مجلس خانوادگی برایش گرفتم و انتظارم تمام شد.

می‌پرسم خودتان خواستید به انتظار پایان دهید یا کسی از شما خواست، می‌گوید: خودم خواستم که برایش مزار بسازنند دیگر نمی‌خواستم منتظر بمانم، خودم مریضم اگر روزی نباشم از روی فرزندم خجالت می‌کشم که نتوانستم برایش کاری بکنم می‌ترسم به من بگوید مادر چرا برای من کاری نکردی.

از او می‌خواهم درباره فرزندان دیگر خود بگوید که ادامه می‌دهد: سه فرزند دارم سال 62 اولین پسرم به سربازی رفت در آن هیاهوی جنگ پدرش هم بیمار شد و هر روز شهدا را می‌آوردند پدرش از پا افتاد تا اینکه محمد سربازیش تمام شد و مجید تصمیم گرفت به سربازی برود.

این مادر شهید بیان می‌کند: مجید دیپلم که گرفت در بازار تره‌بار کار می‌کرد تا اینکه گفت داداش رفت سربازی و برگشت بگذار من هم بروم، هرچه خدا خواست همان می‌شود، این هم رفت دو سال را تمام کرد، چهار ماه هم اضافه خدمت کرد وقتی برگشت پاهایش ورم کرده بود از بس که جبهه گرم بود، گفتم رفتی تصفیه حساب کردی حالا دیگر نرو، اما گفت کاری ندارد می‌روم و برمی‌گردم.

می‌گوید وقتی می‌خواست برای آخرین بار برود رسم ما آملی‌ها است که برای مسافرم قطاب و شیرینی گذاشتم تا در منطقه برای دوستانش ببرد، بازهم گفتم نرو؛ گفت خیالت راحت باشد بچه‌ها می‌خواهند فردا شب دوشنبه برای من جشن بگیرند.

تمام تاریخ‌های رفتن شهیدش به سربازی، اعزام و رفتنش را همه را به جزء جزء می‌داند، هنوز بعد از 30 سال درست نشانی می‌دهد: بیستم خرداد بود رفت آن شب توی راه بود شب دوم که رسید به منطقه عین‌الخوش تنگه ابوغریب و دیگر بازنگشت.

به او می‌گویم برای یافتن پسرت کاری نکردی، می‌گوید: دوستانش که از آن حمله زنده مانده‌اند برایم تعریف کرده‌اند چون درجه‌دار بود بعد از اینکه حمله شد به او گفتند تو برو نمان، اما گفته بود در کانال جلوتر رزمنده‌ها خوابیده‌اند بروم آنها را بیدار کنم رفت که آنها را صدا کند دیگر خبری از مجید نشد، عده‌ای هم می‌گویند با ماشین جیپ درحین عملیات درحال رفتن بودند که ماشین را منفجر می‌کنند؛ اما از هم‌رزمانش کسی آملی نبود تا او را بشناسد، مجید پلاکش را تحویل داده بود برای همین نشانه‌ای از او نمانده است.

  هیچ وقت به کسی نگفتم برای من کاری بکند

این مادر شهید ادامه می‌دهد: زمانی هم که اسرا را آوردند و خبری از مجید من نبود همان موقع به بنیاد شهید گفتم که اگر او را شهید می‌دانید من قبول می‌کنم گفتند که بگذار ما دستت را ببوسیم ما به خیلی‌ها می‌گوییم اینها نشانه‌های فرزندان شما است، اما قبول نمی‌کنند ولی برای من اینگونه نبود، برای همین در این همه سال من کسی را ناراحت نکردم و آنها برای ما در مراسمش سنگ تمام گذاشتند.

به او می‌گویم از کسی گلایه و انتظاری نداری، قاطعانه جوابم را می‌دهد: هیچ وقت به کسی نگفتم برای من کاری بکند مگر اینها پسر مرا کشته‌اند که از اینها توقعی داشته باشیم، اما خیلی‌ها توقعاتی دارند که نباید اینطور باشد فکر می‌کنم این سرنوشت فرزند من بود هزاران نفر بودند که گمنام شدند.

حالا دیگر اشک تمام چشمان کم‌سویش را گرفته، اما تعریف می‌کند که یکی از مادران شهدا همشهری من در روستای نوا بود و به من گفت فاطمه بیا کارت دارم، گفت: برای خودت گریه‌ کن، آنها خودشان قبول کردند که بروند و گفت مبادا چیزی به کسی بگویی، گفتم اصلا حاج خانم چرا چیزی بگویم مگر من چه می‌خواهم.

این مادر شهید ادامه می‌دهد: بنیاد شهید به من حقوق می‌دهد الان هم چیز ناقابلی که برای پسرم مجلس گرفتم همان حقوق بود که جمع کرده بودم تا برای خودش خرج کنم، الان هم یک کمی بدهکاری برای من مانده است که از حقوق پسرم پرداخت می‌کنم، از طرف بنیاد شهید یک بار، پنج روزه به مشهد و یک بار هم کربلای ایران در مناطق عملیاتی رفتیم.

 از او می‌خواهم از مجید و جوانیش و رفتارهایش بگوید، صادقانه پاسخ می‌دهد: بچه‌ها پیش مادرها خیلی عزیز هستند من هم خیلی از او راضی بودم، برادرش که سربازی بود خواهرش نامزد داشت اصرار می‌کرد جشن خواهرش را نگیریم تا او بیاید.

وقتی از مجید و مهربانیش تعریف می‌کند این بغض است که با صدایش همنوا می‌شود فاصله میان اشک و نوایش چندان زیاد نیست.

از آرزویش هم برای مجید هم می‌پرسم می‌گوید: برایش کسی را نشان نکرده بودم دیپلمش را گرفت، داشت کار می‌کرد که برای همیشه رفت؛ اصلا فکر نمی‌کردم مجیدم شهید شود. وقتی به من خبر دادند چون یکی از همسنگرانش آملی بود داستان‌های زیادی از زنده بودن مجید می‌گفت، در آن حمله مجید مفقود شده؛ ولی او زنده بود هیچ وقت به من راستش را نگفت که چه بلایی سرش آمده، من به امید اینکه مجید اسیر است 24 سال انتظار کشیدم.

وقتی از او می‌پرسم که دلش نمی‌خواهد بعد از این همه سال هنوز مردم شهید و شهادت را بشناسند و آن را به خاطر داشته باشند و مادرانی مثل او را فراموش نکنند، با نگاه معصومانه‌ای می‌گوید: چه بگویم در مراسم مجید بعد از 24 سال همه از من می‌پرسند چقدر به شما می‌دهند گفتم من از هیچ کس هم چیزی نخواستم می‌گویند بنیاد شهید همه چیز می‌دهند؛ دخترم زود عصبانی می‌شود وقتی می‌بیند در برابر این حرف‌ها می‌لرزم می‌گوید باید مثل مادر من داغ جوان دیده باشی تا بدانی که نباید دنبال این چیزها رفت.

 هیچ کس در تنهایی من و گمنامی فرزندم مقصر نیست

حالا آرام است و بی‌نهایت صبور، ادامه می‌دهد: چرا باید از کسی انتظار داشته باشیم هیچ کس در تنهایی من و گمنامی فرزندم مقصر نیست؛ با وجود اینکه بیمارستان و داروهای من را بنیاد شهید پرداخت می‌کند، اما خیلی وقت‌ها برای گرفتن داروها آنها را با پول خودم می‌خرم مگر چقدر می‌خواهند از من بگیرند که من آن را به پای بنیاد شهید حساب کنم.

باور نمی‌کنم که از مردم گلایه کند هرچند خیلی نمی‌گوید، اما رنجیده است از روزگاری که خون شهیدش و جوانیش را با پول مقایسه می‌کنند، می‌گوید: امروز مردم به خاطر پول ما را ناراحت می‌کنند به ما خانواده‌ شهدا می‌گویند شما دیگر کم و کاستی ندارید مگر می‌شود جان یک جوان را با پول و امکانات سنجید.

این مادر شهید می‌گوید: مگر چند خانواده از نسل شهدا باقی مانده که عده‌ای فکر می‌کنند همه چیز به ما رسیده؛ مگر چند نفر از خانواده شهدا در دانشگاه‌ها قبول شده یا کار دولتی گرفته‌اند که مردم اینگونه حرف می‌زنند؛ ما آخرین نسل از این داستان هستیم و روزی تمام می‌شویم.

باز انگار سوالی پرسیدم که نباید؛ چون زن دوباره بغض کرد و شور و حرارت صحبت کردنش کم شد، آتشش سرد شد و سکوت کرد. آرام می‌گوید لباسش و آلبوم‌اش را هنوز دارم و تعدادی از لباس‌هایش را شستم خشک کردم؛ دخترم و عروسم بدون اینکه من بدانم بردند در مزارش دفن کردند، عکس‌های آلبومش را هم خودم برایش وقتی منطقه بود چاپ کردم اما خودش هیچ وقت عکس‌ها را ندید.

دیگر صدایش در نمی‌آید، نوایی از ته گلویش می‌گوید: لباس‌هایش را هنوز دارم دودلم که لباس‌هایش را بیرون بدهم یا نه… نمی‌دانم می‌خواهم به این انتظار پایان بدهم یا نه؟

 * مادران شهدا ارتباط خاصی را با فرزندانشان دارند

باور دارم که مادران شهدا ارتباط خاصی را با فرزندانشان دارند فاطمه صغری هم می‌گوید مجید را خواب می‌بیند، اما وقتی خیلی کوچک بود می‌گوید: وقتی می‌بینمش از ترس اینکه دوباره برود از خواب می‌پرم می‌گویم مجید نرو؛ اما می‌فهمم که باز خواب دیدم؛  نمی‌دانم راهی که ما می‌رویم نیز درست است یا نه، اینها فراموش شدگان نسلی از آفتاب هستند که باید باورشان کنیم؛ بایدی هست که اجازه فراموشی به ذهن مردم را نمی‌دهد.

تاریخ سال‌ها و قرن‌ها وقتی مادرانی چون فاطمه نباشند خواهد گفت که داغ این نسل چه طعمی داشته است و راه این نسل چه پایان خوشی دارد.

منبع: سایت صدای شمال

1 نظر »
  • 1
  • ...
  • 385
  • 386
  • 387
  • ...
  • 388
  • ...
  • 389
  • 390
  • 391
  • ...
  • 392
  • ...
  • 393
  • 394
  • 395
  • ...
  • 442
وبلاگ-كد تاريخ هجري

مدیریت استان مازندران

  • تماس

جستجو

وصیت نامه شهدا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

دانشنامه سوره ها

پشتیبانی آفلاین

پشتیبانی

لینکهای روزانه

آمار

آمارگیر

آمارگیر

قالب وبلاگ

ذکرایام هفته

قالب بلاگفا

کاربران آنلاین

  • نویسنده محمدی

پخش زنده اماکن متبرکه

پخش زنده حرم

خطاطي نستعليق آنلاين"

 src=
غفاری