اى كه خواندى تو مرا در حرمت
جان بقربان عطا و كرمت
من كه سرگشته بازار توام
مانده ام در ره پر پیچ و خمت
جسم من خلق شده تا كه شود
بخدا فرش بزیر قدمت
دل من گشته زمین عصیان
كن تو بر پا به دل من علمت
تو كه احیا گر احسان هستى
زنده كن این دل مرده ز دمت
چه شود اسم نویسى بكنى
در صف عشق مرا با قلمت
تو امام الغربایى كه بود
غربتت جلوه گر اندر حرمت
اى نشانى همه مظلومان
جان فداى حرم محترمت
امام الغربا