فاطمه سلام الله عليها در بستر بيماري افتاده بود… كسي از حال دختر پيامبر جويا نشد جز بلال و سلمان!
جمعي از زنان مدينه كه فقط نظاره گر شعله هاي آتش و ميخ بودند براي عيادت زهرا(س) راهي خانه نور شدند تا از پاره تن پيامبر خبر گيرند. آنان دور بسترش حلقه زدند.
- دختر رسول خدا؟ چگونه اي؟
- با بيماري ات چه مي كني
فاطمه (س) فرمود: به خدا سوگند، روزگارم سر ميشود و حالم به گونه اي است كه از دنياي شما نا خشنود و از مردان شما خشمگين و ناراحتم،؛ پيش از آن كه سودي از آنان ببرم، دست از آنان برداشته، ايشان را به دور انداختم و پس از آن كه آنها را آزمودم، از آنان خوشم نيامد. چه بسيار زشت است شكست و رخنه اي كه بر لبه شمشير وارد آيد و يا نيزه اي كه شكاف بردارد و ناكار شود و انديشه اي كه فاسد گردد. بد چيزي است آن چه كه نفوسشان مقدم داشته؛ زيرا موجب خشم و غضب الهي شده، در عذاب جاودانه اند.
به ناچار، كيفر و پيامد اين كار بر گردن آنان افتاده، پراكندگي و آشفتگي آن، بر عهده آنان مي باشد و سرانجام گروه ستمگران، سركوب، نابودي و كيفر است.
واي بر آنها! چگونه خلافت را از پايگاه استوار رسالت و پايه هاي محكم نبوت و محل نزول وحي امين و انسان آگاه به امر دين و دنيا منحرف كرده، دور ساختند “اگاه باشيد كه اين، همان زيان و خسران آشكار است".
بحار الانوار،ج43،ص158
سلام ممنون مطلبتون جالب بود
مدرسه علمیه فاطمیه ( س ) قروه درجزین