فرزند روح الله
فرماندهی معنوی رزمندگان دست روحانیون بود، یک روحانی در جبهه آنقدر موثر بود که می توانست یک گردان یا یک تیپ را تحول معنوی ببخشد.
بعثی ها ترس عجیبی از روحانیون داشتند. تقریبا 50 روز بعد از شروع جنگ بود که ما به خرمشهر رسیدیم، وقتی وارد شهر شدیم، دیدیم ول وله ای در شهر حاکم است. از رزمندگانی که داخل شهر بودند، پرس و جو کردیم، می گفتند عراقی ها از میان شبیه خون زنها، آخوندی را گرفتند و آنقدر با سر نیزه هاشان بر سر این روحانی زدند تا این که زنده زنده او را شهید کردند، آنها می گفتند: ما یک خمینی کشتیم.
در واقع، عراقی ها یک روحانی را خمینی فرض می کردند….
*********************
چراغ راه
اوایل جنگ، عملیاتی مشترک بین سپاه و ارتش در حال برنامه ریزی بود. شهید صیاد شیرازی از فرصت استفاده کرده و آیت الله بهاالدینی را به همراه خود به اتاق عملیات می آورد. در یکی از شب ها که آیت الله بهاالدینی هم حضور داشتند، عملیات گره خورد. هریک از فرمانده ها دنبال راه چاره ای می گشت تا بتواند گره را باز کند.
آیت الله بهاالدینی شروع به صحبت کرد و گفت: چرا به امام حسین(ع) توسل نمی کنید تا مشکلتان حل شود؟
بچه ها با توسل به حضرت توانستند گره کار را باز کنند.
در حقیقت، هدایت علما در دوران دفاع مقدس، چراغ راهی بود برای زودتر به مقصد رسیدن؛
برگرفته از کتاب شرح دلدادگی
شرح دلدادگی