امام يعنى حاكميت دين و دنيا در زندگى مردم. خوب، اين يك بُعد قضيه است كه اين بُعد اعتقادى است و شيعه با اين مشعل درخشان، با اين منطق روشن، در طول قرنهاى متمادى توانسته است حقانيت خود را براى همه ى دلهائى كه جستجوگر بودند و با انصاف بودند، اثبات بكند.
اينكه شيعه توانسته است بماند و رشد كند، در ميان اين همه موانع و اشكالاتى كه وجود داشته است و فشارهائى كه بوده است در طول تاريخ، اين به پشتيبانى و اتكاء به همين منطق قوى و روشن بوده است. اگر اين منطق قوى نبود، شيعه مضمحل مي شد و از بين مي رفت. اين منطق، منطق بسيار مستحكمى است.
يك بُعد ديگر قضيه، توجه به ارزش معنوى آن شخصيتى است كه در اين حادثه، پيغمبر او را معين كرد و منصوب كرد؛ يعنى اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام). براى گزينش نسبت به يك چنين منصبى، اگر همه ى عوامل را كه در كمال يك انسان دخالت دارند، بشر معمولى بخواهد محاسبه كند، يقيناً نمي تواند به همه ى آنها دست پيدا كند. اين يك محاسبه ى الهى و فوق بشرى لازم دارد. با يك چنين محاسبه اى، نبىّ مكرم اسلام اميرالمؤمنين را متناسب با اين موقعيت و اين مقام دانسته است.
خوب، اسلام تا ابدالدهر حكومت خواهد داشت؛ انواع و اقسام آدمهائى كه صلاحيتهائى در سطوح مختلف دارند، به حكومت خواهند رسيد. اين، قابل پيش بينى بوده از اولِ اسلام. آن كسى كه سرچشمه را بايد به او سپرد تا طول تاريخ اسلام از اين سرچشمه سيراب شود، او بايد كسى باشد در تراز اميرالمؤمنين علىبنابىطالب (عليه السّلام)؛ او نمي تواند يك انسانى معمولى باشد. سرچشمه در اختيار اوست؛ لذاست همه ى ائمه ى ما (عليهمالسّلام) كه خودشان هم صاحب همين منصب بودند - اگر
چه فرصت حكومت به آنها داده نشد - همه به اميرالمؤمنين با چشم عظمت نگاه مي كردند. ائمه (عليهم السّلام) همه، على بن ابى طالب را مثل يك خورشيدى در آسمان امامت مي ديدند كه بقيه ى ائمه مثل ستارگان آن آسمانند. اميرالمؤمنين افضل از آنها بود، كما اينكه درباره ى امام حسن و امام حسين (عليهما السّلام) با آن مقاماتى كه آن دو بزرگوار دارند، پيغمبر مي فرمايد: «و ابوهما افضل منهما»؛ پدرشان از امام حسن و امام حسين بالاتر است، بافضيلت تر است. اين است مقام اميرالمؤمنين.
بنابراين همه صفات كمالى كه ما براى برگزيدگان خدا قائليم، اين در اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) بايد وجود مي داشت تا پيغمبر به امر پروردگار او را منصوب كند به اين مقام. اين هم بُعد دوم است كه نگاه به فضيلت اميرالمؤمنين (عليهالصّلاةوالسّلام) است.
يك بُعد ديگر هم كه امروز براى ما اين بُعد خيلى اهميت دارد و در غدير وجود دارد، اين است كه همه ى ما بدانيم حكومت اسلامى و جامعه ى اسلامى بايد شخصيت اميرالمؤمنين و جامعه اى را كه اميرالمؤمنين مي خواست درست كند، الگو قرار بدهد. الگوى ما اين است؛ به آن سمت بايد حركت كنيم. معنايش اين نيست كه در طول تاريخ از بزرگان و علما و شخصيتهاى برجسته، ممكن است كسانى پيدا بشوند كه مثل اميرالمؤمنين يا يك درجه پايينتر از اميرالمؤمنين باشند؛ نه، اين نيست؛ بزرگان ما، علماى ما، برجستگان ما، شخصيتهاى ما از قنبرِ خادم اميرالمؤمنين هم پايينترند، خاك پاى اميرالمؤمنين هم نمي شوند. اينجور نيست كه ما بخواهيم كسى را، يا بتوانيم كسى را با آن شخصيت والا مقايسه كنيم؛ اين نيست، لكن اين هست كه ما بايستى كار را با توجه به آن سرمشق انجام بدهيم.
وقتى كه سرمشق را مي نويسند، الگو را مي دهند به دست متعلم كه تمرين بكند؛ معنايش اين نيست كه حتماً اين متعلم خواهد توانست مثل آن خط يا مثل آن نقاشى يا مثل آن الگو را از آب دربياورد آخر كار؛ نه، مي گويد به اين سمت بايد حركت كنى؛ هدفت بايد اين باشد؛ همتت بايد اين باشد. امروز جامعه ى اسلامى ما بايد همتش همان چيزى باشد كه آن روز اميرالمؤمنين در صدد انجام دادن او بود و در آن فرصتى كه به دست آورد براى حاكميت، آنها را انجام داد. شما نگاه كنيد ببينيد شاخصه هاى اميرالمؤمنين و نظامى كه او درصدد تشكيل آن نظام بود، چيست. ما بايد آن شاخصها را در نظر بگيريم، به سمت آنها حركت بكنيم.
فرم در حال بارگذاری ...