چرا قابیل که اهل عبادت بود، یکباره دست به جنایت زد!؟ چرا اولین جنگ بشریت، بین دو خداپرست بود؟ چه شد که در کربلا، عدهای نمازخوان، بدترین جنایت تاریخ بشر را انجام دادند!؟ همه خوبیها، بدون «زیر پا گذاشتن نفس»، سرانجام از دست میروند! اگر مبارزه با هوای نفس نکنیم، ممکن است تمام مهربانیها و خوبیهای ما در خدمت هوای نفس ما قرار گیرد؛ در واقع «نفس اماره بالسوء»، سوار ماست و دارد از همه خوبیهای ما به نفع خودش استفاده میکند… دشمن تو، بدیهای تو نیست! دشمن تو، رفتارهای بدِ تو هم نیست، دشمن تو، نفس تو است!
بعد از آگاهی از ضرورت مبارزه با نفس، قدم اول این است که نفس خود را دشمنِ خودمان تلقی کنیم و از نفس خود، نفرت داشته باشیم. یعنی نگرش ما به نفس، باید نگرشی باشد که نسبت به «بدترین دشمن» خود داریم. اینکه نفس را دشمن تلقی کنیم، کار بسیار دشواری است و نیاز به تلقین، تفکر و تأمل دارد و با اکتفا کردن به آگاهی حل نمیشود. انسان باید خودش قدرت تلقین کردن به خود را داشته باشد و وقتی را برای تلقین به نفس قرار دهد. ولی متأسفانه زندگی روزمره ما اینگونه شده است که تلقینها را دیگران برای ما انجام میدهند و رسانهها، فیلمها و سخنان اطرافیان عواملی هستند که موجب تلقین از بیرون میشوند.
اگر هم خودمان چیزی را به خودمان تلقین میکنیم، غالباً سخنان منفی و ناشکرانه و غیرخداپسندانه، حسادتها، حسرت از گذشته و نگرانی بیجا از آینده است. همهاش تلقین منفی است، و خبر چندانی از تلقین مثبت نیست. این یعنی ابلیس و هوای نفسِ ما، اداره تلقین ما را به عهده گرفتهاند. باید یک مدتی تلقین کردن به خود را به عهده بگیریم و امور خوب را به خود تلقین کنیم و وقتی از عهده تلقین به خود برآمدیم، در رأس امور، این را به خودمان تلقین کنیم که «بدترین دشمن ما نفس ماست و باید با او مبارزه کنیم.»
هر روز بررسی کن ببین چند بار نفس را زمین زدی؟ و چند بار نفست تو را زمین زد؟
«دشمنی با نفس» همه خوبیها را میآورد
یقیناً اولیای خدا مثل حضرت امام (ره)، آیت الله بهجت (ره)، و امثال آیتالله حقشناس (ره) و آیتالله خوشوقت (ره)، ابتدا همینگونه قدمها را برداشتهاند که به جایی رسیدهاند.
فرزند آیتالله العظمی بهجت (ره) نقل میکند که از ایشان پرسیدیم حضرت امام (ره) در عرفان عملی هم کار کرده بود؟ پدرم میفرمود: بله. بعد گفتم شما از ایشان چیزی بگویید. پدرم فرمود: یک دفعه منزل ایشان مهمان بودیم و خورشت قورمهسبزی آورده بود و خودش نخورد. من پرسیدم برای چه نمیخوری؟ گفت: خیلی دوست دارم، میخواهم نخورم. چون خیلی این غذا را دوست دارم، میخواهم نخورم. (گفتگوی حجتالاسلام علی بهجت با خبرگزاری فارس؛06/03/92)
وقتی آیت الله بهجت میخواهند از مراتب عرفان عملی امام (ره) یک مثال یا خاطره ذکر کنند، از غذایی که دوست دارد، اما نمیخورد حرف میزند. آیتالله بهجت میتوانستند از میزان معرفت امام (ره) به خدا، یا از محبتشان به اهل بیت، یا حتی از تقیدشان به نماز اول وقت بگویند، اما چرا از مخالفت با یک دوستداشتنی مثال میزنند؟ برای اینکه کسی که نفسش را زیر پایش بگذارد، هم معرفت به خدا پیدا میکند، هم علاقه به اهلبیت و هم تقید به نماز اول وقت پیدا میکند. ضمن اینکه شما هر وجه مثبت دیگری را درباره یک آدمی بگویید، اگر اهل این نباشد که نفسش را زیر پایش بگذارد، آن زیباییها و خوبیهایش سرانجام از دست میروند و چه بسا روزی تبدیل به زشتی شوند.
بسیاری از متدینین، نفس خود را دشمن خود نمیدانند و این یک خطر بزرگ است! اگر مبارزه با هوای نفس نکنیم، ممکن است تمام مهربانیها و خوبیهای ما در خدمت هوای نفس ما قرار گیرد.
قدم اول بعد از فهمیدن اینکه برای رسیدن به قرب پروردگار «تنها مسیر، جهاد با نفس است» و نه بسیاری از کارهای خوب دیگر (که تمام اقدامات و قدمهای دیگر، همه از لوازم، مقدمات و یا شعبات جهاد با نفس است)، این است که از نفس خودت نفرت داشته باشی، ازش بترسی، مراقبش باشی، و او را زمین بزنی. یعنی نگرش شما نسبت به نفس، منفی باشد و از آن به عنوان دشمن، تنفر داشته باشی. (امیرالمۆمنین (ع): زمانی که به نفس خود بیشترین اعتماد را داری، از فریب او بیشتر برحذر باش؛ کُن أوثَقَ ما تَکونُ بنَفسِکَ، أحذَرَ ما تَکونُ مِن خِداعِها؛ غررالحکم/530)
با وجود تأکیدهای مکرر دین، بر اینکه شدیدترین دشمن انسان، نفس اوست (أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک؛ میزان الحکمة/12182)، اما شاید بشود گفت اغلب متدینین، با نفسشان دشمن نیستند و حتی نفسشان را دشمن خودشان هم نمیدانند؛ و این یک خطر بزرگ است! کسی که با نفس خود دشمن است، هر روز در حال مراقبه، مبارزه و جنگ و جهاد با نفس خود است. (امیرالمومنین (ع): یَنْبَغی للعاقِلِ أنْ لایَخْلو فی کُلِّ حالَةٍ عَن طاعةِ ربِّهِ و مُجاهَدةِ نَفْسِهِ؛ غررالحکم/3492)
باید ببینیم آیا در دلِ ما نسبت به دشمنی به نام «نفس»، کینه و نفرت وجود دارد یا نه؟ متأسفانه کینه و نفرتی که باید نسبت به نفس خود داشته باشیم، در اغلب ما نیست. هر یک از ما باید هر روز در احوال خود نگاه کند و ببیند كه در طول روز، چند بار نفس خود را زمین زده و چند بار از نفس خود شکست خورده. مثلاً امروز برای خواندن نماز اول وقت، تنبلی میکردی، ولی برخلاف هوای نفست، بلند شدی و نماز خواندی؛ این یعنی یکبار نفست را زمین زدی. اما بعد، پای تلویزیون نشستی و فیلمی را که لازم نبوده ببینی و میتوانستی به جای آن کار مفیدتری انجام بدهی، دیدی؛ و وقتی تصمیم گرفتی بلند شوی، نتوانستی و تنبلی کردی، پس از نفست شکست خوردی.
هر روز بررسی کن ببین چند بار نفس را زمین زدی؟ و چند بار نفست تو را زمین زد؟ مسئله اصلی این است. اینکه من این چند تا خوبی را دارم، من آدم مهربانی هستم، اهل بخشش هستم، … اینها را بگذار کنار و خیلی به اینها غره نشو، اینها بدون مبارزه با نفس، دردی را از روح انسان دوا نمیکند و انسان را به سرانجام نمیرساند. زیرا اگر مبارزه با هوای نفس نکنیم، ممکن است تمام مهربانیها و خوبیهای ما در خدمت هوای نفس ما قرار گیرد؛ در واقع «نفس اماره بالسوء» سوار ماست و دارد از همه خوبیهای ما به نفع خودش استفاده میکند. مثلاً نفسمان به ما میگوید: «تو آدم بخشندهای هستی، اینجا یک بخشش از خودت نشان بده تا لذتی ببرم و اعتباری پیدا بکنم!» یعنی در جهت هوای نفس خودمان بخشش میکنیم، نه در جهت مخالفت با نفس!
مسئله و دعوای اصلی بر سر نفس است. دشمن تو بدیهای تو نیست! دشمن تو رفتارهای بدِ تو هم نیست، دشمن تو، نفس تو است! همان نفسی که برخی اوقات از تو کارهای خوب میخواهد، و با همان کارهای خوب، تو را به جهنم میبرد! همانطور که 6000 سال عبادتِ ابلیس، او را از جهنم نجات نداد؛ لذا انسانی که وجوه مثبت و خوبیهایی دارد، اگر نفس خود را زیر پا نگذاشته باشد، خوبیها و زیباییهایش سرانجام تبدیل به بدی و زشتی خواهند شد.
گاهی نفسمان به ما میگوید: «تو آدم بخشندهای هستی، اینجا یک بخشش از خودت نشان بده تا لذتی ببرم و اعتباری پیدا بکنم!» یعنی در جهت هوای نفس خودمان بخشش میکنیم، نه در جهت مخالفت با نفس! پس باید مراقب باشیم.
این دشمن خطرناک، ما را رها نمیکند!
باید دشمنی نفس با خودمان را لمس کنیم و بفهمیم که این دشمن خطرناک، ما را رها نمیکند و قطعاً به ما ضربه میزند. تا وقتی که این دشمن را از بین نبری، از او در امان نخواهی بود. اگر بتوانیم این نگرش را پیدا کنیم که نفسمان بدترین دشمن ماست، آن وقت میتوانیم با او مقاتله و جنگ کنیم. امیرالمۆمنین (ع) فرمود: «به کمک عقلت، با هوای نفست مقاتله کن و بجنگ تا رشد کنی؛ قَاتِلْ هَوَاکَ بِعَقْلِکَ تَمْلِکْ رُشْدَک» (غررالحکم/حدیث 818). مجاهده به معنای کوشش بسیار و مبارزه است، اما مقاتله، صریحاً به معنای جنگیدن است؛ جنگی که در آن، قصد کشتن وجود دارد؛ لذا حضرت درباره کسانی که در مبارزه با هوای نفس پیروز شدهاند، میفرماید: «شهوت و هوای نفس خود را کشتهاند؛ مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ» (نهجالبلاغه/خطبه 193)
حضرت در روایت قبلی نفرمودند: «از هوای نفست تبعیت نکن»، فرمودند: «قاتل نفسک»، یعنی بجنگ به قصد کشت؛ چرا؟ چون این نفس با تبعیت نکردن، کنار نمینشیند، اگر یک دفعه تبعیت نکنی، مرتبه دیگر میآید، تا … بالاخره ضربه خودش را بزند؛ لذا باید آنقدر با نفست بجنگی تا مرگش اعلام شود: «مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ»
رسول خدا (ص) هم خطر نفس را به گونهای دیگر اعلام میفرمایند: «اِستَعیذوا باللّهِ مِن الرَّغَبِ»(کنزالعمال/حدیث 6160) یعنی به خدا پناه ببر از اینکه میل شدیدی به یک چیزی پیدا کنی. زیرا همین میل شدید، تو را نابود میکند. مردم چه چیزی را خیلی بد میدانند و از آن به خدا پناه میبرند!؟ شاید بگویند: از سرطان یا از تصادف به خدا پناه میبریم. اما رسول خدا (ص) میفرماید: از رغبت پیدا کردن، و از شدیداً متمایل شدن به چیزی، به خدا پناه ببر! بگو: «خدایا! دل ما را حفظ کن كه یکوقت یک چیزی را زیاد دوست نداشته باشیم.» ما باید چنین نگاهی به تمایلات نفسانی پیدا کنیم.
برگرفته از صحبتهای حجت الاسلام پناهیان در محرم
همه خوبیها، بدون «زیر پا گذاشتن نفس»، سرانجام از دست میروند!
سلام علیکم و خدا قوت. بسیار از مطلب زیبایی که انتخاب کردید کمال تشکر را دارم. خداوند به همه ی علمای ما از جمله استاد پناهیان عزت و عاقبت بخیری عنایت فرماید.توفیقات روز افزون شما را آرزو دارم.