نوزدهم ماه محرم سال61 هجری قمری، کاروان اسرای کربلا را به سمت شام حرکت دادند.
بر اثر تبلیغات معاویه در دوران حکومتش و پس از آن، مردم شهر شام، اهل بیتی غیر از معاویه و خانوادهاش برای پیامبر اسلام (ص) نمیشناختند. بسیاری از آنچه که از مصائب امام سجاد (ع)، حضرت زینب (س) و کاروان اسرا گفته شده، در این شهر رخ میدهد.
در این روز اهل بیت امام حسین (ع) را از کوفه به سوی شام حرکت دادند؛ زنهایی که غیر از خاندان بنی هاشم و از خانواده یاران امام حسین (ع) بوده و در کربلا اسیر شده بودند، با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد “ابن زیاد” از بند اسارت خلاص شدند و فقط زنهای هاشمی برای اسارت به شام برده شدند. (1)
موضوعات: "مناسبتها" یا "مذهبی" یا "ملی" یا "انتخابات"
خطبه آتشین زینب کبری (س) در کوفه
________________________________________
حضرت زینب علیهاالسلام، دختر امیرالمومنین علیه السلام در سخنرانى خود خباثت و فرومایگى ابن زیاد را براى مردم تشریح كرد. وى قبل از آنكه به سخنرانى بپردازد از آن جمعیت انبوه و بسیار متراكمى كه گرد آمده بودند خواست سكوت، اختیار كنند و به سخنانش گوش فرا دهند، همین كه با دست اشاره كرد و در خواست سكوت نمود آن اقیانوس متلاطم و پر خروش جمعیت كه از هر سویش صداها و هیاهو بلند بود آنچنان ساكت و آرام شد كه گویى نفسها در سینه ها حبس شده و مرغ مرگ بر سرشان سایه افكنده است.
________________________________________
آرى اگر آن هیبت الهى و آن أبهت محمدى كه به زینب علیهاالسلام جلال و بزرگوارى داد، نمى بود هیچ قدرتى نمى توانست در آن موقعیت آن شور و غوغاء و آن ولوله و هیاهو را خاموش سازد. بشیر بن خزیم اسدی گفت: آن روز زینب دختر علی، توجه مرا به خود جلب کرد، زیرا به خدا قسم زنی را که از او باحیاتر و سخنران تر باشد ندیده ام، گویی زبان علی بود که در کام او قرار داشت. همین که با اشاره ای از مردم خواست که ساکت شوند، نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ های کاروان از حرکت بازایستاد. سپس فرمود:
ألحمدلله والصّلوة علی أبی محمدٍ وآله الطّیبین الأخیار، امّا بعد یا أهل الکوفة یا أهل الختل و الغدر و الخذل ألا فلارقات الدّمعة ولاهدأت الزفرةُ
نخست خدا را سپاس مى گزارم و به جان مقدس محمد پدر عزیزم و دودمان پاك و برگزیده اش درود مى فرستم و بعد، با شما مردم سخن مى گویم ،
صفحات: 1· 2
خطبه حضرت امام سجاد علیه السلام در کوفه
________________________________________
ای مردم نیرنگ باز و مکار! به خواسته های دل خویش نخواهید رسید. می خواهید به من نیرنگ بزنید همچون گذشته که به پدرانم زدید؟ به خدای شتران راهوار، چنین چیزی دیگر پیش نمی آید! هنوز زخم دل بهبودی نیافته، همین دیروز بود که پدرم را با افراد خانواده اش کشتید، هنوز سوگ رسول الله و داغ پدرم و فرزندان پدرم فراموش نشده است. هنوز این غصه ها گلوگیر من است و این اندوه ها در سینه ام جوشان است و دلم از این غم ها خروشان است، آنچه از شما می خواهم این است که نه با ما باشید و نه بر ما.
________________________________________
حضرت على بن الحسین، امام سجاد علیه السلام را در حالى كه بر شتر برهنه و خشتى سوار كرده و غل و جامعه در گردنش افكنده و دستهایش را نیز بسته و به گردن آویخته بودند و در اثر سایش زنجیر خون از رگهاى گردنش مى جوشید در کوفه آوردند. آن حضرت در آغاز مردم را امر به سكوت فرمود، پس از آن حمد و ثناى خداوند را به جاى آورده و بر پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله درود فرستاد و سپس فرمود:
ایها الناس من عرفنى فقد عرفنى، و من لم یعرفنى فانا على بن الحسین بن على بن ابیطالب، انا ابن من انتهكت حرمته، و سلیت نعمته و انتهب ماله، و سبى عیاله. انا ابن المذبوح بشط الفرات من غیر ذخل و لا ترات. انا ابن من قتل صبراً، و كفى بذلك فخراً.
ای مردم! هر کسی که مرا شناخت که شناخته است و هر کس که نمی شناسد خودم را به او معرفی می کنم.
من فرزند حسین بن علی بن ابی طالب هستم.
من پسر کسی هستم که هتک حرمت کردید و اموالش ربوده شده و دارائیش به غارت رفت و اهل و عیالش اسیر گردید.
من پسر کسی هستم که او را در کنار رود فرات بدون پیشینه کینه و عداوت سر بریدند.
من فرزند کسی هستم که او را با شکنجه کشتند و همین فخر او را بس است.
صفحات: 1· 2
اسرای اهل بیت - علیهم السلام- در مجلس ابن زیاد
پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند؛ ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین (علیه السلام) را در برابرش بگذارند؛ آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد (علیه السلام) در حالی که به طناب بسته بودند وارد مجلس کرده، در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند. (1)
اسرای اهل بیت - علیهم السلام- در زندان کوفه
پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت (علیهم السلام) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.(2)
ابن زیاد به مدینه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) را منتشر ساخت. (3)
شهادت عبدالله بن عفیف
عبدالله بن عفیف ازدی، بزرگواری از اصحاب امیر المؤمنین (علیه السلام) بود و در جنگ های جمل و صفین دو چشم خود را از دست داده بود.
او مشغول عبادت بود، هنگامی که شنید پسر زیاد ملعون به امیر المؤمنین و امام حسین (علیهم السلام) نسبت کذب می دهد، از میان جمعیت بر خاست و گفت: ساکت باش ای پسر مرجانه! دروغگو تویی و پدر تو، که به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را می کشی و در منابر مؤمنین این چنین سخن می گویی؟! مأموران خواستند معترض او شوند که با کمک قبیله اش به خانه رفت، ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند. پس از رشادت هایش, او و دخترش دستگیر شدند و همان طور که از خدا خواسته بود، به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید.(4)
پی نوشتها:
۱- الوقایع الحوادث: ج۴ ص ۶۳ . وقایع الایام: تتمه محرم، ص۲۵۶
۲ -الوقایع الحوادث: ج 4 ص ۹۴. وقایع الایام: تتمه محرم، ص۲۶۳
۳ -الوقایع الحوادث: ج 4 ص۹۶ . وقایع الایام: تتمه محرم، ص263
۴- الوقایع الحوادث: ج۴ ص ۸۰،۸۷.